[ووت یادتون نره+ دیدن کاور مهمه عکس دونفرو خیلی میخوام کنار هم ببینین🤌...که تو چنله کاور]
.
.
.
.-بابا دلم براتون خیلی تنگ شده بود....
-...
-منم همینطور...حال مامان خوبه؟کجاست؟
-...
-خوبه تهیونگم خوبه...اره اینجاست.
-...
-خیالتون راحت باباجون...حواسم به همه چیز هست...شماهم مراقب خودتون و مامان باشین.
-...
-باشه مراقبم...باشه خیالتون راحت...
-...
-به زودی برمیگردیم کره و بهتون سر میزنیم.
-...
-حتما...مراقب خودتون باشین.
-...
-میبینمتون.گوشی رو قطع کرد که هم زمان شد با باز شدن در حمامِ اتاق...تهیونگ لباس پوشیده با موهای نم دار که با یه دست داشت با حوله خشکشون میکرد، بیرون اومد...
سوهی لبخندی به جذابیت همسرش زد و پاهاش و روهم انداخت...
-کاش باهم میرفتیم تهیونگ.
پسر الفا خشک شده با مکث، سرش و بالا اورد و گیج به دختر امگا نگاه کرد.-کجا؟
سوهی لبخندش و کش داد و با اسیر کردن لب پایینیش بین دندون هاش، پایین موهای بلندش و گرفت و گفت: حموم.تهیونگ اولش جا خورد...ولی بعد با فکر اینکه دختر امگا داره شوخی میکنه، گوشه ی لبش و بالا داد و حوله ی کوچیک سیاه رنگ و از موهاش فاصله داد و روبروش ایینه پشت بهش ایستاد.
-امروز رفتی رو مودِ شوخی مگه نه؟
دختر امگا به تاج تخت تکیه داد و با خیرگی به عضلات بازو و کتف تهیونگ که از زیر تیشرت هم مشخص بود، لبش و کج کرد.
شوخی؟-اوهوم.
تهیونگ بعد درست کردن موهاش بخاطر اینکه تو حالت خوبی خشک بشه، رفت سمت چمدونش و بعد برداشتن کت چرم قهوه ای سوختش...اونو روی تیشرت مشکیش پوشید...برگشت سمت سوهی تا ببینه چرا دختر سکوت کرده...ولی با دیدنش که رو تخت نشسته و نگاهش فقط خیره ی خودشه، ابروهاش مشکوک به هم نزدیک شد...
اتفاقی افتاده بود؟-سوهی...
دختر انگار نفهمید...چون هیچ عکس العملی نشون نداد و همچنان نگاهش رو گردن تهیونگ میخ بود...
-سوهی ...
اینبار بلند تر صداش زد که دختر نگاهش و سریع بالا اورد و به چشم هاش نگاه کرد...
از تاج تخت فاصله گرفت: اوه...داشتی صدام میزدی؟تهیونگ جلو رفت و درست روبروش ایستاد...
دقیق بهش نگاه کرد که دختر لب تخت نشست و پاهاش و ازش اویزون کرد و سرش و بالا گرفت تا صورت تهیونگ و بتونه ببینه.-حالت خوبه؟
سوهی اما لبخندی زد که تهیونگ حس کرد با لبخندای دیگش فرق داره...
سرش و تکون داد: خوبم...-مطمعنی عزیزم؟
عزیزم؟
کاش تهیونگ از روی عادت بهش نمیگفت عزیزم...
کاش میفهمید که...
که...یهو حس کرد گونش نوازش شد...نگاهش و با شوک به دست پسر الفا داد که روی گونش گذاشته بود و اروم نوازشش میکرد...
ESTÁS LEYENDO
Whiskey[ویسکی]
AventuraVkook/kookv [completed] 《صد بار بهت گفتم تو کابین خلبان نباید سیگار بکشی...حرف حساب حالیت نمیشه انگاری؟...بلند شو برو بیرون.》 《اه کیم...با این طرز نگاه کردنت فقط اون پایینیه که واست بلند میشه》 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 《بیاین بریم تو دنیای میلیاردر...