part1

5.1K 211 19
                                    

پارک جیمین وقتی به دنیا میاد مادرش میمیره و جیمینو ترک میکنه جیمین الان ۱۷ سالشه و تو۱۵ سالگی فارغ تحصیل شد چرا چون بودجه مالی نداشتن و این به لطف پدرشه پدرش یه قمار باز حرفه ایه ولی تو این سال های اخیر خیلی باخت داده و کل زندگیشونو باختن الان تویه خونه اجاره ای زندگی میکنن و جیمین از این وضعیت ناراضیه تصمیم گرفته بره کار کنه و دستش تو جیب خودش باشه

+عاه یه روز خسته کننده دیگه من کل روزو دنبال کار گشتم اما پیدا نمیشه که نمیشه
در خونه رو باز کردم طبق معمول هیچکس خونه نبود به سمت کاناپه رفتم و خودمو روش انداختم
+خستم دیگه نمیکشم اخه چرا باید تو این وضعیت بد باشیم
صدای در اومد رفتم و درو باز کردم
+چه عجب تو خونه پیدات شد فک میکردیم مردی
÷دهنتو ببند پسره ی بی ادب کی با پدرش اینجوری حرف میزنه
یه سیلی خابوند تو گوشش
+(زیرلب) مرتیکه عوضی
÷باید بهم تبریک بگی بجای زر الکی زدن
+چه تبریکی وقتی همیشه باخت میدی
÷هی پسره احمق همیشه که باخت نیست شاید برد باشه
+چی بردی شاید یه ۲۰ دلار برده باشی حدسم درسته مگه نه
÷این چیزا مایه ای نی یه خونه ویلایی چطوره
+چی نه، تو یه خونه ویلایی بردی!؟
÷اره حالام گمشو کنار میخام بیام تو
+مرتیکه پیر چطوری تونسته ببره(زیرلب)
÷وسایلتو جم کن فردا قراره بریم خونه جدیدمون
+اگه من نخوام بیام چی میشه
÷تو غلت میکنی نیای زودی وسایلتو جمع کن فردا صبح زود میریم
+آیشش باشه
به سمت اتاقم رفتم و رو تخت لش کردم
با تابش نور شدید چشمامو باز کردم
+عه بازم یادم رفت پردرو بکشم
رفتم زیر پتو تا دوباره بخوابم که
÷بلند شو باید بریم تاکسی الان میاد
ایش بازم صدای نکرش بلند شد
+چته چرا داد میزنی الان بلند میشم
÷بلند شو که خیلی دیر کردیم کامیون های وسایل خونه پشت در خونه جدیدمون وایسادن
+باشه دیگه عه
به سمت کمدم رفتم چمدونم برداشتم و لباسایی که نیاز داشتم چیندم  توش و یه لباس گذاشتم کنار بپوشم وسایل مورد نیازمم گذاشتم تو چمدون و رفتم سمت حموم یه دوش اب سرد بگیرم
بعد از تموم شدن حموم به سمت لباسام رفتم و پوشیدم
+اخیش چشمام باز شد
÷اماده شدی تاکسی پشت دره
+اومدم
رفتیم و سوار تاکسی شدیم
÷رسیدیم پیاده شو
پدرم کرایه تاکسیو حساب کرد و به سمت اون خونه درخشان رفتیم
+سر چی شرط بسته بودی که انقد قیمتی بوده
÷شاید تو
+چییی من
÷اره تو شاید دفه بعدم تو باشی نمیدونم چی داری که انقد سرت قیمت میزاشتن
+چیزه دیگه نداشتی که سر من شرط بستی (داد)
÷پسره احمق سر من داد نزن خداروشکر کن اینجا حالا هم گمشو برو تو
راستی تو قرار نیست تو این خونه و اتاقاش زندگی کنی بیا این کلید روبگیر برو تو انباری جلو چشام نبینمت
+ای مردک احمق خسیس خونه به این بزرگی یه انباریش به من میرسه(زیرلب)
کلیدروبا قیافه ای تخس گرفتم و به سمت انباری که نمیدونستم کجاس حرکت کردم
+ایش این انباری کوفتی کجاس الان دیگه ساعت ۳ بعد ظهره باید برم دنبال کار
عاه ولش بعدا پیداش میکنم
به سمت در رفتم و درو باز کردم
یه نیم ساعت میشد تو خیابونا الکی چرغ میزدم
رفتم یه سوپری یه اب بگیرم که چشمم خورو به یه اگهی
+بالاخره یه اگهی پیداشد
سمت اگهی رفتم و شمارشو برداشتم و زنگ زدم
+سلام شما به گارسون نیاز داشتین
=سلام بله بله اگه شرایط گارسونی رو دارین همین امروز استخدامین
+ادرستون کجاس و کی میتونم بیام
=ادرس***** اگه میتونین همین الان بیاین و شروع به کار کنید
+چشم حتما میام خدافظ
تلفنو قطع کردم
+ایول یه شغل خوب
به سمت اولین تاکسی که دیدم دویدم و سوار شدم ادرس دادم
بعد از یه ربع رسیدم راهش خیلی دور بود ولی بازم خوب بود
کرایه تاکسی و پرداخت کردم و به سمت رستوران حرکت کردم
رستوران نسبتا خوبی بود
رفتم سمت پیشخوان
+سلام من همونم که یه ربع پیش زنگ زدم کی میتونم
شروع کنم
=سلام خوش اومدین بفرمایین لباستونو عوض کنید و شروع کنید
+ممنون کجا میتونم لباسمو عوض کنم
به سمت رختکن رفت
=اینجا میتونین لباستون عوض کنید و لباساتو تو کمده
+ممنون
لباسام عوض کردم و شروع کردم
رستوران شلوغی بود حسابی خسته شده بودم
یه نگاه به ساعت کردم ساعت ۱۲:۳۰ بود تقریبا مغازه داشت خالی میشد
به سمت رختکن رفتم و لباسام عوض کردم
از خانوم مهربانی که اسمش هانا بود خدافظی کردم واز رستوران زدم بیرون به سمت خونه حرکت کردم
رسیدم و رفتم توخونه و یهو یادم افتاد باید اون انباری کوفتیو پیدا کنم
+مرتیکه رو مخ الان باید رو یه تخت نرم و گرم باشم
بلخره بعد از یه ربع انباریو پیدا کردم و رفتم سمتش
از پله ها پایین میرفتم که هر قدم که بر میداشتم تاریک تر میشد
به یه اتاق کوچیک که هیچی نداشت حتا یه تخت کوچیک رسیدم و رفتم توش و از خستگی روی زمین خوابیدم

(KOOKMIN)                  ^Gambling game^Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang