part22

1K 71 63
                                    

_________جانگکوک
یک هفته بعد

یک هفته گذشته بود و من هنوز درگیر کارای جانگ بودم
تو این یک هفته چیزای زیادی دستگیرم شده بود ولی هنوز کافی نبودن خیلی از اطلاعاتا به درد میخورد ولی بعضی هاش نیمه کاره بودن و من ازشون سر درنمیوردم و این باعث شده بود تو این یک هفته کلافه بشم
از اتاق کار زدم بیرون و به سمت اتاق جیمین رفتم
یک هفته بود ازش خبر نداشتم و نمیدونستم چیکار میکنه
ولی چیزای زیادی ازش فهمیده بودم
و مهم ترینش این بود که
اون پسر بزرگترین رقیب بابامه
یعنی بزرگترین دشمن من
اقای پارک هنوز خبر نداشت من کیم و همینطوری مثله احمقا زندگی میکرد
من پسر جئون یعنی جئون جانگ کوک قراره کاری که خانوادم بزرگترین ارزوشون بوده رو تموم کنم
با پوزخند وارد اتاق جیمین شدم
قراره شکنجه های بیشتری بشی بچه جون
+هوی مگه تویلس
×جایی که تو باشه تویله هم میشه
+دهنت و ببند
×نکنه یادت رفته من نجاتت دادم اگه میزاشتم پیش اون جانگ عوضی باشی الان معلوم نبود زیرخواب کی بودی
+نه که الان راحتم
×ناراحتی میتونی گمشی ولی اینو بدون بابات تورو سر یه قرون پول قمار کرد و اگه پاتو از این خونه بزاری بیرون صد تا دشمن هستن که مثل یه اشغال باهات رفتار کنن
نزاشتم حرف بزنه از اتاق زدم بیرون تا بیشتر ریده نشده تو اعصابم
ولی با یاد یه چیزی پوزخندی کنار لبم اومد
اون جوجه رنگی چند روز دیگه تولدش بود و من یه سوپرایز حسابی براش داشتم امیدوارم خوشش بیاد
با پوزخند به به سمت اتاق کارم رفتم
یه زنگ به شوگا زدم که یسری اطلاعات برام پیدا کنه
بعد از پایان تماس پشت میز کارم نشستم
×خب خب ماجراجویی ما شروع شد
به سمت لپتاپم رفتم و فلشی که از خونه جانگ پیدا کرده بودمو زدم بهش یه چیزایی رو چک کردم
داشتم میگشتم که یچیز مشکوکی دیدم
×خب اینجا چی داریم
رو پوشه کیلیک کردم
یه فیلم بود
پلیش کردم و نشستم نگا کردن
ناشناس:خب خب اقای جانگ مایه معامله ای داشتیم
و تو سر معاملت نموندی پس کل خانوادت میمیرن یعنی شایسته مرگن
جئون: خفشو مرتیکه خودت زدی زیر معامله
ناشناس:نه نشد دیگه چند روز دیگه میبینمت فعلا
جئون:عوضی حرومزاده دستت به خانواده من بخوره میکشمت
ناشناس بلند شد و صفحه سیاه شد
انگار که یه نفر یواشکی فیلم گرفته
بعدشم صداهای پی در پی بابا اومد
×یعنی اون عوضی همچین کاری کرده
چطور تونسته
خودم میکشمش
مرتیکه حرومی
با سرعت از اتاق خارج شدم و با نامجون تماس گرفتم
و همچیو بهش توضیح دادم
_یعنی همه اینا سر اون بوده و تو خبر نداشتی
×اره و الانم که خبر دار شدم هم خودشو میکشم هم خانوادشو
_جونگکوک میدونم الان فقط به فکر انتقامی ولی باید قشنگ فکر کنی و به نتیجه برسی که میخوای چیکار کنی
×نامجون من دارم بیست سال فکر میکنم و به نتیجه ای که میخوام رسیدم اون مرتیکه عوضی باید بمیره
_باشه ولی اینو بدون ما هممون پشتیم و کمکت میکنیم
×ممنون نامجون ولی من این کارو باید تنهایی با دستای خودم انجام بدم
_هرطور راحتی ولی کمک خواستی ما هستیم
×من واسه انتقام هیچ کمکی از شما نمیخوام ولی واسه سوپرایز یه کمکایی میخوام
_در خدمتم سرورم(با خنده)
×ها ها خندیدم پسره با نمک برو تا کار دستت ندارم
_چشم سرورم خدافظ
بدون اینکه جوابی بهش بدم قطع کردم
×باید بگم که حالا وقت بازیه
گوشیم زنگ خورد شوگا بود
اطلاعاتی که خواسته بودمو به‌دست اورده بود
× اخیش بالاخره میتونم به ارامش برسم وقتی خونای اون عوضی رو دستام برق میزنه(پوزخند)
با سرعت دوباره به سمت اتاق اون پسره عوضی زدم
یکم بازی که چیزی نمیشد منم که حوصلم سر رفته
با ضرب وارد اتاق شدم که با تعجب رو تخت نشست
×هی بیبی حوصلم سر رفته و باید سرگرمم کنی
لخت شو و زود برو تو اتاق بلک رد
+من پامو تو اون قبرستون نمیزارم
×تا سه میشمرم اگه با پای خودت رفته باشی بهت اسون میگیرم ولی اگه خودم ببرمت معلوم نیست زنده بمونی یا نه
+اصلا تو کی هستی که بخوای به من دستور بدی
×نکنه یادت رفته تو فقط یه برده بدرد نخوری یا جانگ چیزی زده به سرت حافظت پریده که متولد شدی تا فقط درد بکشی هاااا(داد)
+من برده نیستم من متولد نشدم که شکنجه بشم منم ادمم
لایق بهترینام ولی چرخ این روزگار داره بد میچرخه
بعدشم اگه برای تو ارزش نداشتم نجاتم نمیدادی میزاشتی همون جا بمیرم
×تو برده ای و سند مالکیتت دست اربابته یعنی من جئون جانگکوک و اینکه فکنم اشتباه شده چون تو فقط یه سگ بی ارزشی؛ واقعا فک کردی ارزش مندی چون جونتو نجات دادم نه تو هم مثل همونه برده های بی ارزشی که زیر دستو پام جون میدن
بدون اینکه منتظر حرفش باشم از موهاش گرفتم و به دنبال خودم کشیدمش
×حالا نشونت میدم چقد ارزش داری(پوزخند)
پرتش کردم تو اتاق بازی و کاملا لختش کردم
به سمت کمد مخصوص رفتم و یکی از بی ارزش ترین و کهنه ترین قلاده رو برداشتم و به سمتش رفتم
×خب سگ کوچولو سرتو بگیر بالا میخوام برات قلاده ببندم
+ببند به خودت بیشتر میاد
با لجبازی سرمو پایین گرفتم تا نتونه کارشو بکنه
×پس که اینطور
با پام محکم زدم زیر فکش که سرش به سمت بالا پرتاب شد
و قلاده رو بهش بستم
×الان بیشتر شبیه سگ شدی(قهه قهه همون خندیدن)
هاپ هاپ کن ارباب ببینه
+گمشو عوضی
×باشه خودم صداتو درمیارم
از زنجیره قلادش گرفتم و روی تخت آهنی به پشت خوابوندمش
×خب خب توله سگ وقت بازیه
ترکه رو از تو وسایلا برداشتم
×فقط میخوام بشماری اونم تا پنجاه اگه صدایی جز عدد فهمیدم ده تا اضافه میشه تا الان به اندازه کافی برای خودت تنبیه خریدی
اولین ضربه رو به کپل سمته راسش زدم که ناله کرد
×از اول می‌شماری و اینکه ده تا اضافه شد
دوباره ترکه رو بلند کردم و به کپل سمت راستش کوبیدم
+اخخخ یک
....
+پن...جاه و ...نه(ناله و خستگی)
ضربه اخرو با سرعت بیشتری رو سوراخ بوتیش زدم
+شصت اهههه
×اگه نمیخوای شصت تا دیگه اضافه شه برام پارس کن
+لعنتی نمیخوام
×خب پس بشمار
+نه نه باش
×میشنوم
+ها..پ هاپ
×بلند تر نشنیدم
+هاپ هاپ
×بیشتر و بلندتر(تاکید)
+هاپ هاپ هاپ هاپپپپپ
×افرین توله سگ حالا بلند شو تازه شروع شده
از زنجیرش گرفتم و از روی تخت کشیدمش پایین
نمیتونست راه بره و روی زمین کشیده میشد
×درست مثل یه سگ فلجی
پرتش کردم روی زمین و دوباره با شلاق به جونش افتادم
بعد ۱۰۱ ضربه کل بدنش به رنگ دلخواهم در اومده بود
×اوه الان درست شدی همونی که میخوام
به سمتش خم شدم
چشماش درست باز نمیشد و نمیتونست حرف بزنه
نگاهی به بدنش کردم
کلش بدن سفیدش قرمز شده بود و این منو به شهوت مینداخت
انگشت کوچیکمو به بدنش زدم و نگاهی بهش کردم
×به نظر خوشمزه میاد
انگشتمو کردم تو دهنم و خون بهشتیشو چشیدم
×اوم درست فکر کردم
*مرتیکه روانی خون خوار اگه من تورو نکشتم جیمین بیاد بالا سرت بگه به به عسله لامصب*
×اصلا خوشم نمیاد وقتی من حرف میزنم سکوت باشه نظرت چیه زبونتو باز کنیم؟
از اتاق خارج شدم و با یه سطل تو دستم دوباره وارد اتاق شدم
×خب خب موش کوچولو قراره تمیز بشی















الان دو صبحه که دارم پارت میزارم و اینکه
اخیش بالاخره پارت نوشتم واینکه واقعا ایندفعه دیگه متاسفم بابت دیر اپ کردم
اخه من هیچی به ذهنم نمیرسه بنویسم ولی در اینده خیلی دور یا نزدیک نمیدونم قراره پارتای زیادی داشته باشیم
و اینکه ممنون بابت حمایت های کمه تون ولی خوب ایشکال نداره چون من پارت کم میزارم

میخوام یه نظر بگیرم ازتون
به نظر شما پایانش سند اند باشه یا هپی اند؟
واقعا نمیدونم چیکار کنم
از یه طرفی کرم دارم میخوام سند اند باشه
از یه طرفی شما گناه دارین میخوام هپی اند باشه
اصلا نمیدونم


َ

(KOOKMIN)                  ^Gambling game^Donde viven las historias. Descúbrelo ahora