part23

918 63 39
                                    

به سمتش رفتم و اب نمک پر از یخ و روش خالی کردم
فریاده بلندی کشید که پنجره ها لرزید
×صدای گوش خراش مزخرفتو خفه کن هرزه
+ل...طل...فا ب..سه
×چی گفتی بسه،هی پسر تازه شروع بازیه پس لذت ببر
به سمتش رفتم و دوباره پرتش کردم روی تخت اهنی و دستو پاشو بستم
+و....لم ک..ن
همه چیز یهویی اتفاق افتاد و ذهن من قدرت تحلیل این اتفاقاتو نداشتم
نمیدونستم تا کی میخواد ادامه بده
شاید تا حدی که فقط ازم یه پوست و استخون بمونه 
حتی فکر کردن بهشم دردناکه و پشتم میلرزه
داشتم با خودم فکر میکردم که یهو یه اب سرد ریخت روم
اولش همه چی اروم بود ولی یهو ذرات پوستم شروع کردن خودخوری
بعد تحلیل اتفاق داد بلندی کشیدم که پنجره ها لرزید
ذرات پوستم کم کم داشتن اب میشدن
انگار مواد مذاب تک تک سلولامو گرفته بود
×هی نفهم فهمیدی چی گفتم؟
واکنشی نشون نداد
×واقعا فکر نمیکردم انقدر به درد نخور باشی
از تو کشو کمد شوکر برداشتم و به سمتش رفتم
×میخوایم یه بازی الکتریکی انجام بدیم شاید از این یکی خوشت اومد
+ن..هه نه لط...فا
×نمیشنوم چی گفتی؟
شوکر به تخت زدم تا اثرش کمتر باشه
*اخ بچم چقدر با فکره*
دلم نمیخواست به همین زودیا بیهوش شه
*ده اخه خار.......*
برق کل میله های تختو گرفت و به بدن خیس اون منتقل کرد و لرزش اون لذتُ به من منتقل کرد
چه چرخه جذابی
هیچ جونی تو بدنش نمونده بود و داشت میرفت که بیهوش شه
×هعی هنوز زوده
یه سیلی محکم زدم تو گوشش تا سرحال بیاد
که انگار به برق وصلش کردن پرید بالا
ولی چون دستو پاش بسته بود نتونست تکون بخوره
×هوی جوجه انقد تکون نخور بدن خودت اسیب میبینه
+بب...خشید، تمو..مش کن
×انقد نگو بسه و تمومش کن قرار نیست تا بیهوش بشی ولت کنم فهمیدی احمق
به سمت کمد رفتم چیستیتی و کینگ سایز ترین دیلدو رو برداشتم
×حالا که انقدر پسر خوبی بودی قرار یه جایزه بهت بدم
از تو کمد میله باریکی برداشتم و به زور فرستادم تو سوراخ دیکش که فریاد بلندی کشید که در اخرم چیستیتیو به دیک کوچولوش بستم
×که یکمم درد داره(لبخند)
دست و پاش باز کردم و روی تخت انداختمش چون نرم تر بود و میتونستم راحت تر کارمو انجام بدم
روش خیمه زدم و وحشیانه به جون لباش افتادم
اون دوتا گیلاس لعنتی دیوونه کننده بود طوری که میتونست منو به راحتی به اوج برسونه
انقد با لباش بازی کردم که کم کم مشتای ضعیفش به سینم خورد
فهمیدم نفس کم اورده و عقب کشیدم
×اوم خیلی خوشمزه بودن
+هق ه..ق
×چیه کوچولو چرا گریه میکنی
+هق ازت متنفرم هق هق
×چه جمله اشنایی
+تو.....
نزاشتم جملش کامل بشه محکم لبامو گذاشتم رو لباش
ازش جدا شدم و به سمت ترقوه هاش رفتم
خیلی حوس انگیز بود من چطوری تا الان تحمل کرده بودم
به خودم که اومدم دیدم روی کل بدنش اثار خلق کردم
کیس مارک های ریز و درشت  روی ترقوه و شکمش برق میزدن
×از همون اولشم میدونستم یه هنرمندم
تک خنده ای به حرفم زدم و از روش بلند شدم
داشتم آنالیزش میکردم که رسیدم به اون دیک کوچولوش
فکر نمیکردم این جوجه هم تحریک بشه
اخه چیزی نداشت واسه شق کردن
×اوه اوه لوبیا کوچولو بیدار شده
+لط..فا اونارو دربیار
×چیه میخوای ارضاشی؟
واکنشی نشون نداد ولی از چشماش میشد فهمید چی میخواد
×تا نگی چطوری بفهمم چی میخوای(پوزخند)
بازم سکوت کرد
باشه منم هرکار دلم خواست میکنم
به سمت دیلدو رفتم و برش داشتم
×چطوره با این یه حالی بهت بدم
+نه..نه لطفا
اهمیتی ندادم و دوباره به سمتش رفتم پایین پاهاش نشستم و بدون اینکه امادش کنم یا لوب بزنم یه ضرب واردش کردم که جیغ بلندی زد
+اه درش ب..یار در..د داره اهههه
×اون موقع که میگفتم حرف بزن لال بودی حالا دهنت باز شد؟
جوابی نداد که کلافه شدم
کنترل دیلدو رو برداشتم و خودمو انداختم روی مبل روبه رو تخت
×حالا که حرف نمیزنی منم کار خودمو میکنم
دیلدو رو روشن کردم که بدنش شروع کرد به لرزیدن
+اه نمی...تونم نه اه
×حالا زبون باز کردی ولی خیلی دیره
دیلدو رو روی اخرین درجه بردم و گذاشتم کارشو بکنه
+اه غل...ط کردم
×واسه غلط کردن دیره
کل بدنش میلرزید و تختم باهاش میلرزوند
حس خوبی داشت برای من نه اون
بعد یک ربع
کاملا چشماش سفید شده بود
×هی پسرهنوز زوده
+لطفا اه منو ارضا کن اههه
×میبینم به حرف اومدی ولی حرفت پر از اشتباه بود باید خواهش کنی تا ارضات کنم نه دستور بدی
+اه لطفااااا
×لطفا چی
+لطفا ار..باب خوا..هش میکنم منو ار...ضا کنید
×پسر خوب میبینم که یاد گرفتی
روش خیمه زدم و تو چشماش نگاه کردم
×ولی به یه شرطی من اینکارو میکنم
+اه چه شر..طی
×این که توهم به من کمک کنی
+با..شه
×چی گفتی؟
+چش..م ار..باب
×خوبه
نگاهی به پایین تنش کردم
خیلی شهوت انگیز بود
دیک کوچولوش قرمز شده بود و کامش از کنار اون میله زده بود بیرون،دیلدو تو سوراخ تنگش خیس خیس بود و از فشار زیاد نصفش بیرون بود،چیستیتی اون دیک کوچولوشو اسیر کرده بود
نمایش زیبایی بود ولی قرار بود زیبا ترم بشه
×نظرت چیه یکم یخ بازی کنیم دوست داری؟
+اه من..ظورت اه چیه
از شهوت زیاد حتی نمیتونست درک کنه چی میگم
از در خارج شدم و با یه کاسه پر یخ وارد شدم
بدن داغ اون با یخ های سرد توی کاسه تضاد زیادی داشتن و باعث لذت میشد
کنارش نشستم و یکی یخ از تو کاسه برداشتم
روی نیپلش ورم کردش گذاشتم تکون ریزی خورد
کل بدنش با یخ خیس شده بود و برق میزد
اخرین یخ تو کاسه رو برداشتم و گذاشتم سر دیکش
جیغ خفیفی کشید
+اه برش..دار
دیکم مثل اتیش گداخته بود و اون یخ سوزش عجیبی داشت
تو شهوت غلت میزدم و هیچی از دنیای واقعی نمیفهمیدم
فقط میخواستم از اون چیز مسخره که به دیکم بسته بود خلاص شم و ارضام کنه
ولی همینجوری طولش میداد و طاقت من تموم شده بود
×میفهمی چی میگم
+نه اه چی گ..فتی
×حواست کجا بود نکنه میخوای همینجوری ولت کنم برم
+نه نه ل..طفا نرو اه
اون دیلدو لعنتی نمیزاشت  تمرکز کنم
×پس به حرفم خوب گوش کن
+چ...شم
×خب پسر کوچولو.....
حرفم تموم نشده بود که ناله بلندی کرد و دیلدو ازش با ضرب خارج شد
×کی بهت اجازه داد اینکارو بکنی
جوابی نداد فقط ناله میکرد و قرمز شده بود












های گایز خب این پارت زودتر نوشتم و امیدوارم خوشتون اومده باشه کیوتی ها
یه سوال اگه حرفای وسط فیکمو دوست ندارین بگین تا دیگه ننویسم
و اینکه ممنون از حمایتتون 

(KOOKMIN)                  ^Gambling game^Donde viven las historias. Descúbrelo ahora