part14

1.6K 91 3
                                    

×منو دوست نداشته باش لطفا ازم متنفر باش من به اندازه کافی نمیتونم بهت محبت کنم من خیلی وقته قلبمو خاک کردم تنفرتو ازم بیشتر کن سعی کن وقتی میبینی حالت بهم بخوره فک کن من مامانتو کشتم
+من نمیتونم دوست نداشته باشم ازت متنفرم حالمم ازت بهم میخوره ولی تو کوفتی این قلبه لعنتی منم دزدی و داری خاکش میکنی وبیشتر از هرچیزی که بگی ازت متنفرم
ولی نمیتونم صدای لعنتی قلبمو نادیده بگیرم وقتی نزدیکم میشی وقتی کنارتم احساس امنیت میکنم چطوری میتونه   حالم از بهم بخوره وقتی اون حس امنیت لعنتی که تا حالا تجربش نکرده بودم بهم میدی چطور نباید دوست نداشته باشم هااا(داد)
×نباید دوستم داشته باشی هیچکس منو دوست نداشته توهم نباید داشته باشی اون احساست کوفتیتو بزار کنار منطقی فکر کن  من کسیم که بهت اسیب میزنه بهت درد میده چطوری میتونی کنار من احساس راحتی کنی
من هروقت کنارت بودم شکنجت دادم چطور احساس امنیت میکردی من خود دشمنم چطور میتونی پیش دشمن احساس امنیت کنی  (جدی وسرد)
+باشه احساستمو میکشم که دیگه دوست نداشته باشم(بغض)
×اها افرین همینو میخواستم سعی کن احساس مسخره رو بکشی و خاکشون کنی
+ولی هق دوست هقق دارم(گریه)
×ای بابا اصلا هرکار دلت میخواد بکن میخوای دوستم داشته باش میخوای نداشته باش
+هق دوست هقق دارم(گریه و خواب الود)
چشمام سنگین شده بود و خواب رفتم حرف اخرشو نشنیدم
×خوب داشته باش(نیشخند)
داشتم حرف میزدم که دیدم خوابه
×عاه پسر تو خیلی دردسر داری
از رو تخت بلندش کردم از اتاق اومدم بیرون و به اتاق خودش بردمش گزاشتمش رو تخت و به خدمتکار گفتم بیاد ببرتش حموم
داشتم به سمت اتاقم میرفتم که یهو چشمم خورد به خدمتکاری که تازه اومده تو اون اتاق کار من چی مبخواست مگه درش قفل نبود
به سمتش رفتم
×هی احمق اینجا چه غلتی میکنی مگه نباید طبقه پایین باشی
-ببخشید اومده بودم طی بکشم الان میرم (اضطراب)
*اره جون خودت*
×مگه به تو نگفته بودن نزدیک اتاق من نشین زود تر گورتو گم کن
*افرین دست پرورده خودمه*
-چچشمم(لکنت)
اون خدمتکار احمق زیر یه ثانیه غیبش زد
×مگه صد بار نگفتم تو اتاق من نیان چرا اومدن
مطمعنم بهش گفتن
این خدمتکاره مشکوکه
رفتم تو اتاق کارم ببینم چیزی کم شده یا نه
×اخیش دست به هیچی نزده
از اتاق خارج شدم و در اتاق و چند دور قفل کردم تا مطمعن بشم که در قفله درد قفل کردم و به سمت اتاقم رفتم تا یخورده استراحت کنم یه نگاهی به ساعت انداختم تا ببینم چقد میتونم بخوام
×اوه شت ساعت ۴:۳۰ بود و وقت دوساعتو نیم وقت دارم بخوابم
سریع به سمت اتاق رفتم درو باز کردم و وارد شدم
اول لباسمو عوض کردم و بعدم خودمو انداختم رو تخت
×بالاخره تونستم به تختم برسم
چشمام کم کم گرم شد و خواب رفتم
__________ساعت ۷:۳۰ صبح جی کی
با خوردن نور به چشمام بیدار شدم
×ایش چرا ای پرده های لعنتیو میکشین عه(صدای بم و خواب الود)
نشستم تا یخورده ویندوزم بیاد بالا
بعد اینکه کامل بیدار شدم لباسمو در اوردم که برم حموم چشمم خورد به ساعت
×اوه فاک دیر شده
پشیمون شدم از حموم رفتن و زودتر لباسمو پوشیدم تا به شرکت برسم این قرارداد مهم نبود ولی اگه کنسل میشد منم لو میرفتم
لباسمو پوشیدم و خودمو به ماشین رسوندم
×این کیلید کدومه من برداشتم
تو این وقت کم باید وایسم سه ساعت بین این همه ماشین اون ماشین کوفتی که کیلیدش دستمه رو پیدا کنم
*هی کاشکی ماهم یه روز از این دغدغه ها داشتیم*
دزدگیر ماشینو زدم تا زود تر پیداش کنم و خوشبختانه یا بدبختانه ماشین اون اخر پارکینگ پارک شده بود دویدم سمت و زودی سوار شدم تا دیر نرسم
از پارکینگ بیرون اومدم و با سرعت جت از خونه فاصله گرفتم
ماشین لعنتی وقت دیویستا میره
×هی پسر تند تر تو مگه بنزین نداری
با تندترین حالت ممکن به شرکت رسیدم
×اوه رسیدیم
ماشینو جلو در پارک کردم و کیلیدو سمت پارک بان پرت کردم
وارد شرکت شدم که منشی لی نزدیکم شد
^اقا جئون خیلی دیر کردین
×نگو که اون مرتیکه پیر رفته که اعصابم تخمی میشه
^نه نرفته ولی فکنم میخواد معامله رو کنسل کنه
×نه نمیشه
به سمت اتاق جلسه رفتم
×اوه سلام اقای مین شرمنده بابت دیر کردنم
-مهم نیست دیر کردی معامله کنسله
*گگگگ انتر پیر بشین سر جات*
×اگه مقدار پولو ده برابر کنم چی بازم کنسله؟
-اون موقعه میتونیم درموردش حرف بزنیم
*پول پرست پیر کونت میزارم وایسا*
×پس بفرمایید بشینید
-ممنون
بعد به توافق رسیدن به اقا مین دست دادم
×خوب معامله تموم شد وقت مونده امضا لطف میکنین
-بله وقت به شرط اینکه دخترم ایندفه خودش مجبور نشه پول میزو بده
*گدا خسیس با اون پولای چرکت البته پول خوبه ولی پول تو نه*
×اوه همینطورم هست شرمنده بابت اون روز
-ایشکالی نداره حالا(پوزخند)
*حالا که حالتو جا اوردم اون وقت پوزخند بزن پیری*
پرونده رو گزاشتم جلوش
×ممنون میشم اینجا امضا بزنین
یه امضا انقد پادشا میخاد بزن دیگه یه لبخند زدم تا ظایع نشه
امضا رو زد بالاخره
-بفرما اینم امضا که میخواستین
×ممنون
-چیزی شده
×نه وقت یه چیزی کمه اها
کلتمو در اوردم و به مغزش شلیک کردم
×این کم بود(پوزخند)
*نه باریکلا روت اثر گزاشتم ؛بشه منه*
به عمور پاک سازی گفتم بیان این لجنو بدون هیچ سروصدایی ببرن
×یه روز عالی به به البته یه مشکل دیگه هم هست ولی خوب حل میشه
×واو حوصلم سر رفت یه بازی چطوره
امروز باید با دختر اون پیری میرفتم سر قرار
اوکی میری ولی خفن تر
از شرکت خارج شدم و سوار ماشین شدم
یه زنگ به اون هرزه زدم تا پلن و بچینیم
×های بیبی
~کاری داشتی
×اره نظرت چیه بریم کلاب
~ایده خوبیه حوصلم سر رفته بود
×میای یا بیام
~نه ممنون میام
×اوکی بای
بعد اینکه قط کردم شروع کردم به رانندگی داشتم به سمت کلاب میرفتم که یادم افتاد زنگ کیم بزنم
بعد دو بوق برداشت
×هی کیم میخوام یه اطلاعاتی از مین می چا در بیاری
_اوکی تا چندساعت دیگه؟
×تا ده دقیقه دیگه میخوام
_اوکی بای
گوشیو قط کردم و به رانندگی ادامه دادم زندیکای کلاب بودم که نوتیف گوشیم اومد











اهم خوب اینم عیدی شما
منم عیدی ووت میخوام

(KOOKMIN)                  ^Gambling game^Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang