part 7

1.6K 265 67
                                    


از دست خودش شاکی بود. چهار روز گذشته بود. ولی آروم و قرار نداشت. خودشم نمی دونست چرا اینقدر بی طاقت شده. دلشوره داشت. انگار چیزی رو گم کرده بود. چند بار تصمیم گرفته بود به هیونگ شیک زنگ بزنه و درباره ی اون وو بپرسه ولی منصرف شده بود. ولی بالاخره بعد از یک هفته کلنجار رفتن با خودش تصمیمش رو گرفت. باید می رفت

اینقدر کلافه و سردرگم بود که آجوما هم فهمیده بود برای تهیونگ مشکلی پیش اومده. ولی طبق عادتش ازش سوال نکرد

اواخر ژانویه بود و برف همه جا رو پوشونده بود. تاکسی گرفت و خودش رو به مهد رسوند. زیر لب به کائنات التماس میکرد که امروزم دایی جونگکوک دنبال اون وو بیاد

این بار چهره ش برای مربی ها آشنا بود. دوباره وارد دفتر شد و سلام کرد

*سلام. باز اومدی هیونگ شیک رو ببینی؟

تهیونگ لبخند زد

_بله.مزاحم که نیستم؟

*نه ابدا راحت باشین

تهیونگ منتظر نشست. انگار زمان کش اومده بود. ولی بالاخره هیونگ شیک اومد. با دیدن تهیونگ تعجب کرد

هیونگ شیک_چطوری تو. اون روز چرا یهو رم کردی

_بی تربیت تو هنوز یاد نگرفتی مثل آدمیزاد حرف بزنی؟

هیونگ شیک_خوب راس میگم دیگه

_من فکرامو کردم

هیونگ شیک_کدوم فکر؟

_که بیام اینجا کار کنم

تهیونگ خودشم متعجب نشد که این حرف رو از کجا در آورده

هیونگ شیک_خوب جوانب کارو سنجیدی؟

_راستش...راستش..

درحالی که حرف میزد یک چشمش هم به سالن بود تا اگه اون وو رد شد اون رو  ببینه

_من فکر کردم اگه میشه یک ماهی آزمایشی وایستم اگه دیدم می تونم می مونم اگه نه که هیچی

هیونگ شیک چشماش رو کمی تنگ کرد و با دقت توی چشمای تهیونگ زل زد

هیونگ شیک_اومم. که اینطور

تهیونگ هول شد و گفت

_یعنی چی که اینطور؟

هیونگ شیک_هیچی همین جوری. حالا من با هیچول صحبت کنم

_اون دیگه کیه؟

هیونگ شیک_امگای شی وو دیگه. رئیس اینجا

_آها. مگه تو نگفتی پارتیم میشی خوب خودت یه جوری درستش کن

تهیونگ متوجه نبود که داره برای به دست آوردن این کار بیش از حد اصرار می کنه. هیونگ شیک مشکوک نگاش کرد

هیونگ شیک_خیلی خب. حالا چرا گریه میکنی. کارتو درست می کنم

تهیونگ خودش رو جمع و جور کرد و گفت

All of my heart is yoursWhere stories live. Discover now