part 9

1.9K 317 132
                                    

دوست داشتنی های ووت نده!🙄😂

هیونگ شیک نگاهی به دور و برش انداخت و آروم گفت

هیونگ شیک_چرا چراغونی کردی خبریه؟

_هیونگ لطفا سکوت کن چون همین الانم هزارتا دلیل برای کشتنت دارم

هیونگ شیک_بابا پیرزن بدبخت رو ورشکستش می کنی که. پیرزن بدبخت رو یه سفر ججو فرستادی اندازه ی یه سفر پاریس داری برق خونشو مصرف میکنی!

تهیونگ، هیونگ شیک رو به داخل هل داد و خودش آخر از همه وارد شد. هه این تو سالن منتظر ایستاده بود. تهیونگ از روی ادب دستش رو دراز کرد و به مبل ها اشاره کرد

_بشینین لطفا

هه این که تا اون موقع تهیونگ رو بدون کلاه ندیده بود با دیدن موهای طلاییه تهیونگ که دوباره بلند شده بود نتونست جلوی خودش رو بگیره و با لبخند گفت

هه این_چه موهای قشنگی دارین. برای یه امگای مرد بودن بیش از حد تصور زیبا هستین

تهیونگ لبخندی زد و گفت

_ممنون

هیونگ شیک کنار گوش تهیونگ زمزمه کرد

هیونگ شیک_خواهر شوهر پسندید

_هیونگ، خفه!

تهیونگ ناخودآگاه توی جلد داماد پارک ها رفت. بلند گفت

_افتخار این دیدار رو مدیون چی هستم؟!

هه این_ببخشید تهیونگ شی، میدونم از دیدنم تعجب کردی ولی واقعا چاره ی دیگه نداشتن

تهیونگ داشت می مرد تا بفهمه جریان چیه ولی همون حالتش رو حفظ کرد و گفت

_بفرمائید چی اتفاقی افتاده که بنده رو مفتخر کردین؟

فک هیونگ شیک اون طرف افتاده بود. تا حالا تهیونگ رو به این صورت ندیده بود. شق و رق نشسته و با اعتماد به نفس بالایی توی چشمای هه این زل زده بود. انگار هه این رو هم جو گرفته بود چون می دید می خواد به چه کسی پیشنهادش رو بده. طوری که تهیونگ برخورد کرده بود هه این دو دل مونده بود حرفی بزنه یا نه. ولی بالاخره تصمیمش رو گرفت و گفت

هه این_تهیونگ شی خودت در جریان کارام هستی. گفته بودم که اوایل بهار برنامه ی سفر داریم برای درمان همسرم...

تهیونگ برای تایید حرفاش سری تکون داد

یک لحظه که هه این سرش رو پایین انداخت، تهیونگ زیر گوش هیونگ شیک زمزمه کرد

_ببند اون فکو آبرومو بردی

هیونگ شیک سریع دهنش رو بست و تهیونگ انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده با همون لبخند پر غرور به هه این زل زد

هه این_حقیتش اینه که ویزای ما آماده اس. نگرانی من فقط از بابت اون وو عه

تهیونگ هر لحظه گیج تر میشد

All of my heart is yoursWhere stories live. Discover now