این پارت کوتاه به مناسبت تولد یکی از ریدرام آپ شده
نازنینم! تولد مبارک لاو🥳🥰
امیدوارم به تموم ارزوهای قشنگت برسی🫂💜💚
****************************************************جونگکوک با چشایی مشتاق به جیمین نگاه کرد و در حالی که بهش کمک میکرد که از تخت پایین بیاد گفت
+آروم عزیزم
حال جیمین بهتر بود ولی هنوز چهره ش زرد و بی حال بود. جونگکوک زیر بازوش رو گرفت و به ارومی با هم از اتاق خارج شدن. بالاخره امروز مرخص شد و میتونست به خونه بره
سولگی و کیوهیون برای استقبال از دامادشون منتظر ایستاده بودن و وقتی که جیمین و جونگکوک وارد شدن سولگی جلو رفت و کوتاه جیمین رو بغل کرد
سولگی_خوشحالم که به خونت برگشتی
جیمین لبخند زیبایی زد و آروم گفت
جیمین_دلم براتون تنگ شده بود، مامان
و بعد به کیوهیون که با لبخند نگاش میکرد هم لبخندی زد و گفت
جیمین_و همینطور شما بابا
جونگکوک که میدونست جیمین بیشتر از این نمیتونه سرپا وایسته از پدر و مادرش عذرخواهی کرد و به جیمین کمک کرد و اون رو به اتاق برد
جیمین نگاهی به اتاقش انداخت و گفت
جیمین_دلم برای اینجام تنگ شده بود
جونگکوک اون رو روی تخت خوابوند و بعد کنارش نشست و پتو رو تا روی سینه ش بالا کشید و در حالی که بوسه ای به دست جیمین میزد گفت
+من و این اتاقم دلمون برای تو تنگ شده بود
جیمین به چشمای جونگکوک نگاه کرد. از همون نگاه هایی که نفس جونگکوک رو می برید و غمناک گفت
جیمین_دیگه باید به نبود من عادت کنی
جونگکوک دلخور گفت
+جیمین کی می خوای بس کنی؟ یادت نیست به خاطر این حرفا چه بلایی سر خودت آوردی؟
بعد کلافه چنگی تو موهاش زد و در حالی که به طرف پنجره میرفت دوباره دستاش رو تو جیباش کرد
جیمین عاشقانه اون رو نگاه میکرد. جونگکوک آهی کشید و گفت
+سماجت تو و این اتفاقی که افتاد باعث شد من یه کار احمقانه کنم
بعد موند حرفش رو ادامه بده یا نه
جیمین کنجکاو و نگران پرسید
جیمین_کار احمقانه؟
جونگکوک بدون اینکه برگرده سر تکون داد. جیمین کمی فکر کرد و یه دفه پرسید
جیمین_جونگکوک، تهیونگ کجاست؟ چرا نبود؟ اصلا حواسم بش نبود
جواب جونگکوک فقط سکوت بود
YOU ARE READING
All of my heart is yours
Fanfictionتهیونگ، امگاییه که تو یه خانواده ی متعصب به دنیا اومده یه روز که داره از مدرسه بر میگرده مزاحمتی براش ایجاد میشه و بعد از اون به خاطر حرفایی که پشتش میزنن به انتخاب خانوادش با سوجون آلفایی از یک خانواده ی اصیل ازدواج میکنه ولی بعد از چند سال به خاطر...