part 17

1.9K 339 233
                                    

تهیونگ تو خیابون می چرخید. اصلا نمی تونست فکر کنه. دلش می خواست بره جایی و تنها باشه. دلش نمی خواست به خونه ی آجوما بره. از خودش پرسید

_چرا نباید جایی داشته باشم که مال خودم باشه؟ چرا باید به این و اون وابسته باشم. الان نامجون هیونگ و جین هیونگ کجان. نونا که کلا یادش رفته دونسنگی به اسم تهیونگ داره

به شدت احساس بی پناهی کرد. باید جایی می رفت که بتونه به تنهایی فکر کنه. جایی که مال خودش باشه و با یک تصمیم ناگهانی به سمت خونه ی جئون ها برگشت

نگاهش رو تو خیابون چرخوند و مقابل یک مشاور املاک توقف کرد.
در رو باز کرد و مستقیم به طرف میز روبروی در رفت

_سلام. یه آپارتمان یه خوابه می خوام. رهنِ بدون اجاره. توی همین محل. تا فردا هم باید برام پیدا کنین. مبلغ رهنش مهم نیست فقط تمیز باشه

کاعذی از روی میز برداشت شماره ش رو نوشت و مقابل مرد گذاشت

_با این شماره تماس بگیرین

و بدون هیچ حرف دیگه ای از اونجا بیرون اومد. مرد مثل اینکه شماره ی تهیونگ گنج با ارزشی باشه کاغذ رو چنگ زد و توی جیبش گذاشت و سریع شروع به گرفتن یک شماره کرد

*******

جونگکوک مغموم و خسته به خونه برگشت

"اگه بر نگرده. اگه زنگ نزنه. جواب جیمینو چی بدم؟"

جونگکوک چنگی به موهاش زد. یاد اوندفه ای که تهیونگ بخاطر اون رفته بود افتاد. جیمین چقدر گرفته و پکر شده بود و همه چیز رو از چشم اون دیده بود

+تهیونگ...لطفا برگرد

و به آسمون نگاه کرد

+خدایا...

و موند چی بگه. کلافه سرش رو پایین انداخت و وارد خونه شد

******

تهیونگ وقتی به خودش اومد که خودش رو جلوی خونه ی نامجون دید. یک لحظه احساس دلتنگی شدیدی کرد. پیاده شد و زنگ رو زد.
مینسو از دیدن تهیونگ شوکه شد و بعد با خوشحالی اون رو در آغوش گرفت

مینسو_تهیونگ!

تهیونگ لبخند زد و با مینسو وارد خونه شد

مینسو_خیلی بی معرفتی پسر. کجایی خبری ازت نیست؟

_من؟! دنبال زندگیمم

مینسو_سونهو دلش برات یه ذره شده

بعد صداش رو بلند کرد و داد زد

مینسو_سونهو، عمو تهیونگ اومده

سونهو به سرعت جت از تو اتاق بیرون دوید و تو بغل تهیونگ پرید. تهیونگ محکم سونهو رو به خودش فشرد و صورتش رو بوسه بارون کرد

All of my heart is yoursWhere stories live. Discover now