حال جیمین بهتر شده بود. ولی دکتر گفته بود بهتره که تو بیمارستان تحت نظر باشه
جونگکوک خسته و درمونده به خونه برگشت. حال و روزش خراب بود. تهیونگ با دیدن حال بدش قلبش تیر میکشید ولی تنها کاری که ازش برمیومد آروم کردن موقتی جونگکوک بود و دعا برای خوب شدن حال جیمین
تهیونگ که در نبود جیمین بیشتر به جونگکوک نزدیک شده بود به استقبالش رفت
_حالش چطور بود؟
جونگکوک لبخند خسته ای زد
+بهتره
تهیونگ نفسش رو با آسودگی بیرون داد
_دیدی گفتم بهتر میشه
بعد کیف جونگکوک رو گرفت و اون رو تا اتاقش دنبال کرد. کیف جونگکوک رو روی میز گذاشت و به جونگکوک که رو تخت نشسته بود نگاه کرد
جونگکوک سرش رو با دو دست گرفته بود و به زمین خیره شده بود. تهیونگ آروم آروم به طرفش رفت و کنارش نشست. جونگکوک نفس عمیقی کشید و بازدمش رو مثل اه بلندی بیرون داد و گفت
+جاش خیلی خالیه تهیونگ
تهیونگ دستش رو روی شونه ی جونگکوک گذاشت
_بعد از این همه سال باید عادت کرده باشی به این نبودنا. مثل همیشه بر میگرده
+تموم این سالا بین این رنج و عذاب دست و پا زدم. هر بار که حال جیمین بد میشد میگفتم آخرین باره. ولی هیچوقت مثل این بار مرگو نزدیکش حس نکردم
تهیونگ هر چی امید داشت تو صداش ریخت
_من فکر میکردم جیمین نا امیده، تو که بدتری. تو مثلا باید به اون امید بدی
جونگکوک سرش رو رها کرد و به تهیونگ خیره شد. به چشمای پر از نگرانیش
+من اگه تو رو نداشتم چکار میکردم؟
و دست دراز کرد و دست تهیونگ رو که روی شونه ش بود رو گرفت و بعد اونو بغل کرد و سرش رو تو فضای بین گردن و شونه ی تهیونگ فرو کرد و بعدِ نفس عمیقی، بوسه های پی در پی ای به گردنش زد
تهیونگ سرش رو کج کرده بود تا دسترسی بیشتری به جونگکوک بده. درسته بوسه هاش سطحی و آروم بودن ولی همونا هم برای تهیونگ ارزش داشتن و دلش نمیخواست از دستشون بده
جونگکوک بالاخره سرش رو از شونه ی تهیونگ برداشت و نگاه پر مهری بهش انداخت و گفت
+تهیونگ! تو از کجا این همه مهربونی میاری که به بقیه تزریق کنی؟
تهیونگ لبخند مستطیلی ای زد و گفت
_از توجه دیگران انرژی میگیرم
جونگکوک به لبخندش نگاه کرد و نتونست مقاوت کنه و خم شد و سطحی بوسه ای به لباش زد و بعد دست تهیونگ که هنوز تو دستش بود رو نوازش کرد. تهیونگ غرق لذت بود. در نبود جیمین عادت کرده بود که سنگ صبور جونگکوک باشه و غصه هاش رو بشنوه و باهاش هم دردی کنه و شبها تو تنهاییش اشک بریزه و ندونه عاقبت این عشق بی سرانجام چی میشه
STAI LEGGENDO
All of my heart is yours
Fanfictionتهیونگ، امگاییه که تو یه خانواده ی متعصب به دنیا اومده یه روز که داره از مدرسه بر میگرده مزاحمتی براش ایجاد میشه و بعد از اون به خاطر حرفایی که پشتش میزنن به انتخاب خانوادش با سوجون آلفایی از یک خانواده ی اصیل ازدواج میکنه ولی بعد از چند سال به خاطر...