part 21

1.7K 364 274
                                    

تولد داریم چه تولدی!😊
اسمتو نمیدونم لاولی برا همین با یوزرت بهت تبریک میگم! Kookv1456، تولد مبارکککک عزیزدلم🥳😘
امیدوارم به تموم ارزوهای قشنگت برسی و امسال برات بهترین سال باشه💞💋
****************************************************

جونگکوک آروم در اتاق رو باز کرد. جیمین رو تخت نشسته بود و کتاب میخوند. جونگکوک زمزمه وار سلام کرد

+سلام

جیمین تموم صبح با خودش کلنجار رفته بود. صد بار تا مرز پشیمونی رفته بود و ده بار شماره ی جونگکوک رو گرفته و قبل از برقرار شدن تماس قطع کرده بود. دوبار مجبور شده بود از قرص هاش استفاده کنه ولی آخرش با احساس بدبختی دست از تلاش کشیده بود

حالا روی تخت نشسته بود و وانمود میکرد که داره کتاب میخونه. چهره ش رنگ پریده بود. جونگکوک نگاش نمیکرد. از جیمین خجالت میکشید. اون که نمیدوست جیمین در جریان بازیه تهیونگ و خودش هست. تصور می کرد جیمین، تهیونگ رو به چشم میت جونگکوک می بینه

جیمین با لبخند جواب سلامش رو داد

جیمین_سلام داماد جونگکوک!

رنگ جونگکوک از شنیدن این جمله پرید

+جیمین بس کن

دل جیمین هم خون بود ولی بازم لبخند زد و گفت

جیمین_تهیونگ کجاس؟

جونگکوک بی توجه گفت

+رفت اتاقش

جیمین متعجب پرسید

جیمین_اتاقش؟ ینی اتاق خودش؟

دست جونگکوک که داشت لباسش رو تو کمد اویزون میکرد تو هوا خشک شد بعد به طرف جیمین چرخید

+ینی چی اتاق خودش؟ پس کجا؟

جیمین_جونگکوک! واقعا که. من به دائون گفتم صبر کنه از خودتون بپرسه کدوم اتاقو براتون اماده کنه

دهن جونگکوک باز مونده بود. جیمین از قیافه ی جونگکوک خنده ش گرفته بود ولی خیلی خونسرد صورتش رو پشت کتابش پنهان کرد و در حالی که سعی میکرد نخنده گفت

جیمین_برو با تهیونگ مشورت کن به دائون خبر بده

جونگکوک همینطوری به جلد کتابی که جیمین پشتش پنهان شده بود زل زده بود

"جونگکوکه بدبخت فکر اینجاشو دیگه نکرده بودی. اینم یه بدبختیه جدید!"

صدای در اتاق که اومد جیمین خنده ش رو رها کرد

جیمین_وای بیچاره جونگکوک. تقصیر خودته، تا تو باشی منو دور نزنی

جونگکوک با عجله به طرف اتاق تهیونگ میرفت که سولگی صداش کرد

سولگی_کجا میری جونگکوک؟

جونگکوک از حرکت ایستاد

+آ...یه کاری با تهیونگ ش....

All of my heart is yoursWhere stories live. Discover now