در حینی که از راهروی مدیریت رد میشدن به تبریک های کارمندها جواب میدادن. چند دقیقه پیش به محض ورودشون به ساختمون اصلی با یک بنر بزرگ که به دیوار روبروی ورودی زده شده بود و تزئینات سالن مواجه شدن و بعد سیلی از تبریک بود که به سمتشون روانه شد و تا الان که پشت در اتاق های مدیریتشون رسیده بودن ادامه داشت.
″آقای پارک، آقای جئون″
سرشون رو برگردوندن تا به شخصی که داشت صداشون میکرد نگاه کنن.
″کای! اتفاقا میخواستم الان صدات کنم″
قبل از اینکه جونگکوک بخواد سوالش رو به زبون بیاره جیمین پیشدستی کرد و جوابش رو داد.
″جئون، کای مسئول کارای حقوقیمونه″
کای تعظیم کوتاهی کرد.
″بهتون تبریک میگم″
جونگکوک سرش رو تکون داد و لبخندی زد.
″ممنون″
″جئون اگه کار نداری چند دقیقه تو اتاق من جمع شیم و یه دور اسناد و مدارک مربوط به انتقال مالکیتو با کای چک کنیم″
″نه عزیزم من مشکلی ندارم″
جیمین با شنیدن اون کلمه با تعجب یه تای ابروش رو بالا داد و لحظه ای بعد پوزخندی روی لبش شکل گرفت.
وارد اتاق جیمین شدن و بعد از آنالیز کردن اتاق دور میزی که کمی دورتر از میزکار جیمین بود نشستن.
کای با تحسین دکوراسیون اتاق رو از نظر گذروند.
″واو! آدم ترغیب میشه صدتا قرارداد تو همین اتاق ببنده″
جیمین مدارک رو از توی سامسونت دراورد و دست کای داد.
″یه دور چکشون کن که چیزی از قلم جا نیفتاده باشه″
کای مشغول چک کردن مدارک شد.
جیمین داخلیِ پَنتری رو گرفت.
″سوفیا سه تا آمریکانو بیار اتاق من″
″بله چشم″
کای برگه هارو روی میز گذاشت.
″مدارک از نظر حقوقی مشکلی ندارن. همه موارد کیفری رعایت شده″
جیمین سرش رو تکون داد.
″جئون قبل جمع کردنشون توهم یه دور چک کن. من استدلال جئون بزرگو قبول دارم ولی تو و پدرت دو تا آدم متفاوتین و از اونجایی که از الان به بعد مدیریت اینجا با ماعه مختاری هر مدرکیو هرچندبار که لازم بدونی چک کنی″
جونگکوک برای چندلحظه تو فکر فرو رفت. حق باجیمین بود، اون و پدرش دوتا آدم متفاوت بودن ولی اگه قرار بود ریگی به کفش جیمین و پدرش باشه نباید انقدر رو بازی میکردن!
هرچی بیشتر بهش فکر میکرد بیشتر به این نتیجه میرسید که کار دیشبش اشتباه بوده. ولی خب برای یه سری چیز ها ابراز پشیمونی فایده نداره، فقط باید امیدوار باشی که از یاد بره.
لبخند نصفه نیمه ای زد.
″نیازی نیست هیونگ. نمیخوام صحت حرفای کای زیر سوال بره اونم وقتی یکی از معتمدترین ادمای این شرکت به حساب میاد. اگه اون میگه مشکلی وجود نداره پس مشکلی وجود نداره″
جیمین سرش رو تکون داد و رو به کای کرد.
″خیله خب. میتونی جمعشون کنی″
همون لحظه تقه ای به در خورد.
″بیا تو″
سوفیا وارد اتاق شد و سرش رو به نشونه احترام خم کرد. جیمین قهوه هارو از سوفیا گرفت.
″میتونی بری″
با بیرون رفتن سوفیا قهوه های جونگکوک و کای رو بهشون داد.
جونگکوک با گرفتن قهوش از جاش بلند شد.
″اگه کارمون تموم شده میرم تا با اتاق خودمم آشنا بشم″
جیمین سرش رو به نشونه تایید بالا پایین کرد.
کای هم به طبع از جاش بلند شد.
″تو بمون کای، کارت دارم″
جونگکوک با نگاه آخری که به اون دو نفر انداخت از اتاق بیرون اومد و سمت اتاق خودش رفت.
YOU ARE READING
انتقام گرم
Teen Fictionمیگن انتقام غذاییه که سرد سرو میشه اما توی این داستان همه چیز التهاب داره