اون روز جونگکوک برای اولین بار حضور جیمین رو جور دیگه ای حس کرد.
دیگه اون پسری نبود که مدام از نگاه کردن تو چشم های جونگکوک طفره میرفت و بخاطر اضطرابش آستین های لباسش رو تا روی انگشتهاش پایین میکشید.
اینبار جیمین با نفرت و رنجوردگی بهش خیره شده بود و درندگی نگاهش باعث شد جونگکوک در آن واحد شور و زندگی نگاه قبلیش رو طلب کنه.
از اون روز به بعد جونگکوک روی دیگه ای از جیمین رو دید؛ بی پروا، گستاخ، یاغی، خونسرد در عین حال و بی اهمیت نسبت به اطرافیانش.
همین موضوع باعث شد تا هر روزی که میگذشت رو به درگاه خدا دعا کنه که جیمین متوجه کاری که کرده بود نشده باشه چون در اینصورت علاوه بر اینکه جیوون رو با حماقتش نابود کرده بود، جیمین رو هم برای همیشه از دست
میداد.
″چیز اش..شتباهی گفتم؟″
با شنیدن صدای کانپیموک به زمان حال برگشت.
″نه، چطور؟″
″آخه داش...شتین با اخم بهم نگاه میکردین″
لبخند محوی زد.
″فکرم جای دیگه بود؛ به هر حال، به آر.ویژن خوش اومدی. از این به بعد تمامی برنامه های کاری من و رئیس پارک توسط تو برنامه ریزی و مدیریت میشن″
کانپیموک با لب هایی که به خنده باز شده بودند جلو رفت و با دو دستش دست راست جونگکوک رو گرفت و تعظیم کرد.
″ممنونم رئیس، نا امیدتون نمیکنم″
جونگکوک هم متقابلا دست کانپیموک رو فشار داد و با دست آزادش به آرومی به بازوش ضربه زد.
″دنبالم بیا تا ببرمت پیش وکیل کیم، اون بهت میگه باید چه کارایی انجام بدی″
کانپیموک با تکون دادن سرش متوجه شدن خودش رو نشون داد و بعد از برداشتن کیفش پشت بند مرد از اتاق خارج شد.
**″پسره تایلندیه″
سرش رو بالا آورد و به جونگکوک نگاه کرد.
″الان بخاطر این که نژادپرست نبودی و تبعه یه کشور دیگرو تو یه شرکت کاملا کره ای استخدام کردی برات دست بزنم؟″
جونگکوک درحینی که لبخند محوی از حاضرجوابی جیمین روی لبش شکل گرفته بود سری از روی تاسف تکون داد.
″نه، میخوام به این توجه کنی که اون یه تایلندیه و تایلندیها اصولا باتم های خوبی هستن.....″
″عالی شد حالا داری تجربیاتتو باهام به اشتراک میذاری″
″جیمین یه دقیقه گوش کن ببین چی میخوام بهت بگم″
″ نه جئون! حتی فکرشم نکن″
″چیو؟″
″همون فکر احمقانه ای که تو سرته″
جلو رفت و با گذاشتن دستهاش روی میز جیمین خودش رو به سمتش متمایل کرد.
″من که هنوز نگفتم چی تو سرمه″
جیمین هم از روی صندلیش بلند شد و متقابلا حرکت جونگکوک رو تکرار کرد.
″نه جئون جونگکوک، من با تو و منشی جدیدمون تریسام نمیزنم″
جونگکوک درحالی که تا حدی غافلگیر شده بود یک تای ابروش رو بالا داد.
″حتی اگه هردومون تاپ باشیم؟″
″هیچوقت حتی توی خوابتم نمیزارم به این خواستت برسی″
ناکام از قبول درخواستش یک دستش رو به کمرش زد و با دست دیگه اش روی میز ضرب گرفت.
″نکن!″
″مجبورم کن نکنم″
جیمین برای چندلحظه با تاثر به جونگکوک نگاه کرد و بعد درحالی که سمت در میرفت ضربه آرومی به پایین تنه مرد وارد کرد که باعث شد صدای فریاد شوکه اش توی اتاق بپیچه.
″ دو دقیقه به اون لعنتی استراحت بده روانی″
جونگکوک سعی کرد با دستهاش به پایین تنه اش فشار بیاره تا شاید دردش کمتر بشه و در همون حین زیر لب جیمین رو به بار فحش بست.
″یکی باید به خود سادیسمیت استراحت بده″
YOU ARE READING
انتقام گرم
Teen Fictionمیگن انتقام غذاییه که سرد سرو میشه اما توی این داستان همه چیز التهاب داره