با
کانپیموک با دیدن حالت غیرطبیعی جیمین نامحسوس آب دهنش رو قورت داد.
بعد از چندلحظه، جیمین که هنوز رگه هایی از خنده تو صورتش مشهود بود خم شد و دست هاش رو روی زانوهاش قرار داد.
″حرومزاده″
″ه..هان؟″
سرش رو بالا آورد و با چشم هایی که حالا قرمز شده بودند به کانپیموک نگاه کرد.
″داری منو یادش میندازی″
″چی؟!″
″تورو انتخاب کرد تا بتونه چیزی که دیگه از من بهش نمیرسه رو از تو بگیره″
″جیمین، من متوجه نمیش.شم″
صندلی کانپیموک رو جلو کشید و با دستش مشغول ماساژ دادن پشت گردنش شد.
″ولی من متوجه میشم. حالا خوب به حرفایی که میزنم گوش کن″
کانپیموک در حالی که سعی میکرد حس ناخوشایندی که از لمس جیمین بهش دست داده بود رو نادیده بگیره سرش رو به معنای فهمیدن تکون داد.
″از امروز به بعد قراره توجه ویژه ای رو از سمت جئون جونگکوک دریافت کنی و حتی قراره توسطش به فاک بری″
″چ...″
جیمین انگشت اشاره اش رو روی لب های کانپیموک قرار داد و مانع حرف زدنش شد.
″تا زمانی که وقتش برسه، مثل موم تو دست هاش حالت بگیر؛ فهمیدی؟″
″یعنی حتی اگه خواست باهاش سکس کنم...″
″با کمال میل انجامش بده″
″باش.شه″
با شنیدن تایید کانپیموک لبخند رضایتمندی روی لبش شکل گرفت و دستش رو از پشت گردن پسر برداشت.
″میتونی بری″
″بله، با اجازه″
با رفتن پسر گوشیش رو از جیبش بیرون کشید و به قسمت مخاطبین رفت و با انتخاب مخاطب مدنظرش گوشی رو کنار گوشش قرار داد و منتظر وصل شدن تماس شد.
″پارک جیمین؟″
″میخوام ببینمت″
صدای خنده سرخوش مرد توی گوشش پیچید.
″عالیه، ساعت ۵ بیا به آدرسی که برات میفرستم. منتظرتم″
با قطع شدن تماس در حالی که گوشیش رو داخل جیبش برمیگردوند از جاش بلند شد و بعد از درست کردن صندلی ها از اتاق بیرون رفت.درب بطری رو باز کرد و مشغول ریختن واین داخل گیلاس شد.
″این افتخارو مدیون چی ام پارک جیمین؟″
جیمین درحالی که قامت تراشیده مرد رو از پشت نظاره گر بود یک پاش رو روی اون یکی انداخت.
″مدیون ذکاوت و مهارت خودت، جانگ هوسوک″
هوسوک راضی از جوابی که شنیده بود خندید و گیلاس جیمین رو به دستش داد.
″اون زبون هیچوقت ناامیدم نکرده″
با دیدن نگاه خیره جیمین اضافه کرد:
″تو حرف زدن، البته″
روی مبل روبرویی جیمین نشست و طبق عادت پای راستش رو روی پای چپش انداخت.
″خب، تعریف کن ببینم این چندوقت چخبر بود″
جیمین محتویات داخل گیلاسش رو یک نفس سرکشید و بعد گیلاس خالی رو روی میز گذاشت.
″میخوام اتاقاتو قرض بگیرم″
هوسوک با شنیدن درخواست صریح جیمین لبخند متعجبی زد و با نگاهی که حالا تیره تر شده بود بهش خیره شد.
″فقط انتخاب کن″
″همشون، از الان تا هر وقت که خودم بهت بگم با دو شرط؛ نه به دوربینای اتاقا دسترسی داشته باشی و نه اطلاعاتی از افرادی که واردشون میشن″
با شگفتی یک تای ابروش رو بالا داد.
″خواسته هات هر بار سنگین تر میشن پارک″
جیمین نتونست جلوی پوزخند زدنشو بگیره و با علم بر اینکه هوسوک در نهایت در خواستش رو قبول میکرد به پشتی مبل تکیه زد و اجازه داد عضو سفت شده اش که از زیر شلوار پارچه ایش به خوبی معلوم بود در معرض نگاه حریص اون مرد قرار بگیره.
″در ازاش هرچی بخوای بهت میدم″
YOU ARE READING
انتقام گرم
Teen Fictionمیگن انتقام غذاییه که سرد سرو میشه اما توی این داستان همه چیز التهاب داره