(پایان فلش بک)
″ممنون″
با صدای پسر از فکر بیرون اومد و مجدد دکمه طبقه آخر رو فشار داد.
″ببخشید″
سرش رو چرخوند تا به اون پسر نگاه کنه و با دیدن نگاه گیج و مضطربش باز ذهنش سمت جیمین کشیده شد.
این دیگه چه کوفتی بود؟!
سعی کرد رو زمان حال متمرکز بشه و دوباره نگاهش رو به پسر داد.
″تو میخواستی چیزی بپرسی؟″
پسر با تردید نگاهش رو به جونگکوک داد.
″ش...شما میدونین برای اینکه بخوام برم ش..شرکت آر.ویژن باید کدوم طبقه پیاده بشم؟″
جونگکوک سعی کرد نسبت به لکنت غیرارادی پسر بی توجه باشه.
با کنجکاوی یک تای ابروش رو بالا داد.
″اونجا چیکارداری؟″
″برای مصاحبه اومدم″
مصاحبه؟
″برای چه کاری میخوای مصاحبه کنی؟″
″منشی گری″
″کدوم بخش؟″
″مدیریت″
اخم هاش توی هم رفت، برای سمت سوجین داشتن نیرو میگرفتن؟ به این سرعت؟!
با رسیدن به طبقه آخر و باز شدن درب ها از آسانسور بیرون رفت.
″نگفتین من باید کدوم طبقه پیاده شم؟″
درحالی که سمت اتاقش میرفت جواب پسر رو داد.
″همینجا″
*″سوجین کجاست جیمین؟″
″نمیدونم″
″نمیدونی؟ مگه رئیسش نیستی؟″
جیمین با تندی به جونگکوک نگاه کرد.
″تو نیستی؟″
″نه تا وقتی که برای هر اتفاقی پنج دقیقه قبلش خبردار میشم″
″خود منم امروز صبح که رسیدم اینجا فهمیدم″
″یعنی حتی نمیخوای دنبالش بگردی؟″
″به نظرت این اولین چیزی نیست که به ذهن خودم میرسه اونم وقتی همه حساب کتابای شرکت دست اونه؟ نیست، آب شده رفته زیر زمین″
جونگکوک با کلافگی دستش رو به کمرش زد.
″الان باید چیکار کنیم؟″
″فعلا با چندجا تماس گرفتم و ازشون خواستم در اسرع وقت برامون نیرو بفرستن. وقتی اومدن باهاشون مصاحبه کن″
″چرا من؟″
جیمین طلبکارانه به جونگکوک نگاه کرد.
″چرا تو نه؟ نمیخوای یه کم تو کارا مشارکت داشته باشی که حداقل بشه سمتی که داری رو به رسمیت شناخت؟″
″حواست به زری که میزنی باشه جیمین!″
قبل از اینکه بتونه جلوی زبونش رو بگیره جواب داده بود و باعث شد برای چندلحظه سکوت سنگینی داخل اتاق حاکم بشه.
جیمین که هنوز نتوسته بود کامل چیزی که شنیده بود رو هضم کنه سری از روی تاسف تکون داد و سمت میزش رفت.
″هنوزم همون آشغال پنج سال قبلی″
جونگکوک با شنیدن این حرف ناخوداگاه به سمت جیمین رفت.
″اشتباه کردم جیمین، بزار برات جبران کنم″
جیمین با تظاهر به اینکه صدای جونگکوک رو نشنیده مشغول خوندن اسنادی شد که روی میزش قرار داده شده بودند.
جونگکوک با دیدن بی اعتنایی جیمین تو یک تصمیم آنی جلوی پاهای مرد زانو زد و از پایین نگاهش رو بهش دوخت.
جیمین با تعجب به جونگکوک نگاه کرد.
″چیکار میکنی؟!″
جونگکوک درحالی که همچنان نگاهش سمت جیمین بود مشغول نوازش رون های مرد شد.
″میخوام برات جبران کنم، همونجوری که بلدم″
YOU ARE READING
انتقام گرم
Teen Fictionمیگن انتقام غذاییه که سرد سرو میشه اما توی این داستان همه چیز التهاب داره