امیدوارم از خوندنش لذت ببرید💘
(یکم ادیت نشدهس شاید بعدا درستش کردم)
____________
نوک انگشت شستش رو بین لبهاش گذاشت و با فاصله دادن پاستیلهای قرمز رنگ پسر ازهم، نیشخندی گوشه لبهاش شکل گرفت.
عطر خنک و بوی لوسیون گران قیمت و خوش بویی که اون پسر به بدنش زده بود، پلکهاش رو خمار میکرد.
سرش رو به آرومی پایین برد و با بیرون آوردن زبون خیس و گرمش، لب پایین خشک شده پسر رو براق کرد.-"صدایی که از ترس توی سینت مخفی کردی رو حسش میکنم، ایچیگو!.. دلت میخواد بازی کنی؟ هوم؟"
-نیکس
YOU ARE READING
Ichigo (ziam)
Fanfiction"لیام هیچوقت تصور نمیکرد به کسی بگه دوستت دارم که روزی تیغه چاقو رو روی زبونش کشیده بود." استکهلم سندرم/ پارتهای کوتاه/ اسمات. کاپل: زیام. (زین تاپ) [تمام شده.]