با باز شدن در، باریکه نوری وارد اتاق شد و فضا رو تا حدی روشن کرد. پیدا کردن جثه اون پسر زیاد سخت نبود.
همیشه گوشههای دیوار رو به نشستن توی تخت زنگ زده ترجیح میداد!-"ناامیدم کردی پسر.. فکر میکردم قراره باهم دوست باشیم!"
لرزش شونههای پسر از نگاه تیزبین مرد دور نموند. برق چشمهای طلایی رنگش بدن پسر رو سوراخ میکرد و سایه هیکلش باعث جمع تر شدن بدن اون میشد.
قدمهای صدا دارش رو آهسته سمت پسر برداشت و روی زانوهاش نشست."-چارهای برام باقی نگذاشتی پسر، نه حرف میزنی و نه اجازه میدی به حرفت بیارن، داری خستم میکنی الپی!"
دست سردش رو روی موهای فر و شلخته پسر کشید و با خیره شدن به لرزش شونههاش، به آرومی نوازشش کرد.
"-سعی کن حرف بزنی ایچیگو، منم قول میدم دفعه دیگه تیغه چاقومو روی زبون کوچولوت نکشم! باشه؟"
-نیکس
YOU ARE READING
Ichigo (ziam)
Fanfiction"لیام هیچوقت تصور نمیکرد به کسی بگه دوستت دارم که روزی تیغه چاقو رو روی زبونش کشیده بود." استکهلم سندرم/ پارتهای کوتاه/ اسمات. کاپل: زیام. (زین تاپ) [تمام شده.]