جیمین سراغ یخچال رفت و مواد لازم رو مثل ماست...مایونز و سس تند ایتالیایی... رو از یخچال بیرون کشید..
تهیونگ بعد از پر کردن ظرف با چهار پیمانه برنج سمت سنیک رفت...شیر آب رو باز کرد و روی برنج ها ریخت وبا دستش کمک کرد تا تمام اون دونه های ریز و درشت برنج خیس بخوره
داخلشون چنگ برد و سعی کرد گرد و خاکشون رو با آب بشوره و بعدش با کرفتن لبه ظرف داخل سینک کجش میکرد تا آبی ک از گرد و غبار برنج کثیف شده رو دور بریزه
نامجون و جین میز و پایه هاشو رو از داخل انبار بیرون اوردن
با گیر دادن پایه ها ب میز قسمتی نزدیک ب استخر سر بازشون ک با درخت و سبزه های بلند سایه افتاده بود قرارش دادن
ست چهارتایی صندلی هارو از توی انباری با کمک هم بیرون اوردن و با دستمال گرد و خاک روشو گرفتن
جین اجاق گاز دایرهایی شکلی رو با وسایل همراهش ب دست نامی داد تا خوب با اسکاج و مواد شوینده ب جونش بیفته
خودشم سمت آشپزخونه رفتجیمین وقتی ک از مواد لازمی ک کنار گذاشته بود خیالش راحت شد سمت تهیونگ رفت
تهیونگ هنوزم با چنگ و دندون تلاش میکرد اون ی ذره کدری آب رو هم از بین ببره
سطل برنج رو از دستاش با خنده و سری ک ب تاسف تکون میداد بیرون کشید_هنوز ک درست و حسابی شسته نشده..؟!
تهیونگ خطاب ب جیمین اعتراض کرد
جین درو سمت راست کشید و درحالی ک قصدی برای بستنش نداشت سمت کابین های ظرف و ظروف سرامیکی رفت
_چیکار میکنین بچه ها؟!
تهیونگ و جین همزمان باهم سوال دلخواهشون رو خطاب ب جیمین بیان کردن
جیمین همونجوری ک با پنجه های تپلش موهای تهیونگ رو بخاطر خنگ بازی هاش توی آشپزی بهم میریخت جین رو برای جواب بیشتر از این منتظر نذاشت
_برنج درست میکنیم هیونگ
جین با لبخند نگاه ازشون گرفت و ۴ تا کاسه و بشقاب و چنگال و کارد و قاشق و چابستیک برداشت و بیرون رفت
جیمین حواسشو ب تهیونگ داد و جمله خبری شو بی پاسخ ول نکرد
_این برنج دیگه مشکلی نداره
میترسم شستنش اونم با روش تو برنج رو با آب حل کنه
بقیشو بسپار ب من
برام ظرف پلو رو بیار و بعدش برو سر وقت گوشتاتهیونگ چشم سمت چپشو برای فهم بیشتر ریز کرد و سمت پلوپز رفت و با باز کردن درش دیگ پلو پز رو بیرون کشید و دست جیمین داد و بالا سرش موند
جیمین اول برنج هارو داخل دیگ ریخت و بعدش با آب ...برنج هایی ک ب دیواره سطل چسبیده بودن رو جمع کرد و روی بقیه محتوای دیگ اضافه کرد
شش پیمانه آب با همون لیوان ب همراه روغن و نمک هم ب مقداری ک لازم بود روی برنج ریخت
دیگ رو توی پلوپز گذاشت درشو بست و پریزشو ب برق وصل کرد دما و تایمشو تنظیم کرد.... سراغ بقیه پِلنا رفت
تهیونگ مثل جوجه اردکی ک از مادرش قدم زدن و شنا رو یاد میگیره کارای جیمین رو دنبال میکرد تا در اولین فرصت بتونه خودش برای جیمین غذا درست کنه
KAMU SEDANG MEMBACA
FALL / سقوط
Fiksi Penggemarمن اصلا از مرگ نمیترسم،مرگ ی وسیله است برای پایان دادن ب درد و رنج من... چیزی ک منو میترسونه زندگیه! اما توی این همه سال عمری ک از الهه ماه گرفتم بهم یاد دادن ب خودم ترحم نکنم اونا بهم گفتن: "اگر ب خودت ترحم کنی زندگیت تبدیل ب کابوس میشه؟!" با این ح...