Part 22 "Victor"

7.4K 922 342
                                    

با فریاد جین، اسلحه رو محکم‌تر گرفت.

_ برای چی هی وا میری!

کلافه دستش رو پایین آورد و سمت جین چرخید.
_ اون لعنتی جون داره، انسانه!... نمیتونم، این صد بار!

جین با شوک و حرص اول به بطری های شیشه‌ای که به عنوان هدف گذاشته بودشون و بعد به جونگ کوک نگاه کرد.

با حرص به بطری ها اشاره کرد.
_ جونگ کوک اون لعنتی فقط یه بطری شیشه ایه!

اسلحه رو تو بغل مینگیو کوبید و بعد دست به سینه شد.

_ هرچی! بالاخره که بعدا باید هدفم یه انسان باشه... لعنتیا من یه جراحم!

جین نفسش رو با حرص بیرون فرستاد و موهاش رو بهم ریخت.

_ خدایا خدایا... یه باند کوفتی رو اداره میکنم، انقدر حرص نخوردم... توی این یک هفته تو من رو دق دادی!

_ باز چیشده که صدای داد و فریادت کل عمارتم رو پر کرده جین؟

همه به سرعت سمتش چرخیدن و محافظ ها گردنشون رو به معنای احترام خم کردن.

جین نفس عمیقی کشید تا این سری سر تهیونگ آوار نشه که چرا اون باید به جونگ کوک تیر اندازی یاد بده.

_ مدت زمانی که این بچه برای یاد گرفتن تیر اندازی با یه کلت کوفتی گذرونده... برابر با یه سلاح حرفه‌ایه! من دیگه نمیتونم!

تهیونگ خنده آرومی کرد و بعد به جونگ کوک که به طرز خیلی بامزه‌ای با اخم به جین نگاه می‌کرد، خیره شد.

_ ایندفعه مشکل چیه.

_ میگه اون شیشه ها جون دارن!

ایندفعه قهقه تهیونگ به هوا رفت و باعث شد جونگ کوک با حرص پا زمین بکوبه.

_ این خنده دار نیست!

لباش رو روی هم دیگه فشرد و سمت جونگ کوک قدم برداشت.

_ جین؟... بابت امروز ممنون، بهتره برگردی و استراحت کنی، بقیه‌ش با من.

جین از خدا خواسته، سریع با افرادش ازشون دور شد.

_ مینگیو، اسلحه جونگ کوک رو بزار روی میز، همگی مرخصید!

با تنها شدنشون، مقابل جونگ کوک ایستاد و با بالا آوردن دستش، دو انگشتش رو روی پیشونی جونگ کوک گذاشت و گره ابروش رو باز کرد.

_ اخم نکن کوکی وانیلی... جاش روی پیشونی خوشگلت میمونه.

_ ته ته... من نمیخوام تیر اندازی یاد بگیرم، تو رو جون هرکی دوستش داری از خیر این یکی بگذر.

سر توی گردنش برد و عطر تنش رو نفس کشید.
_ جون خودت رو قسم نخور عزیزم... بعدشم، این برای محافظت ازت لازمه.

آهی از برخورد لب های تهیونگ به گردنش موقع حرف زدن کشید.

_ تو هستی... من هیچیم نمیشه.

Unknown Heir (VKook)Where stories live. Discover now