Part 34 "The End"

4.5K 755 250
                                    


با شنیدن صدای نق نقی، اون هم درست کنار گوشش اخمی کرد.

کم کم صدای ملچ مولوچ هم بهش اضافه شد و تهیونگ کلافه از بهم خوردن خوابش، چشماش رو باز کرد.

سر چرخوند و با دیدن جهیون روی تخت، اخمش محو شد.

خنده‌ای به شصتش که توی دهنش بود و پر قدرت میمکیدش کرد و با دست بردن زیر تن کوچیکش، اون رو بلند کرد و روی بالا تنه برهنه‌ش گذاشت.

جهیون لحظه‌ای دست از مکیدن انگشتش برداشت و متعجب به مردی که حالا آپاش بود خیره شد.

بعد انگار که براش مهم نباشه، دوباره پر قدرت به مکیدن ادامه داد.

تهیونگ ریز ریز خندید و موهاش رو نوازش کرد.
_ تو رو کی اینجا گذاشته؟ کِی بیدار شدی فسقلی؟

جوابش شد صدای ملچ مولوچ جهیون.

نگاهی به اتاق انداخت.
_ پاپات کجاست بچه؟

دست پشت گردن جهیون گذاشت و همزمان با نشستنش، اون رو هم بغل گرفت.

سر چرخوند و خواست گوشیش رو برداره که متوجه نوشته‌ای روی پاتختی شد.

کمی خم شد و با برداشتن کاغذ، درحالی که جهیون رو توی بغلش تکون میداد، مشغول خوندنش شد.

'هردوتون خیلی خوشگل خوابیده بودید، بیدارتون نکردم... میرم بیرون، مینگیو باهامه، نگرانم نباش... کوکی وانیلیت'

ابرویی بالا پروند و با برداشتن گوشیش اول خواست شماره جونگ کوک رو بگیره که منصرف شد.

شاید نمیخواست تهیونگ مزاحمش بشه.
شماره مینگیو رو گرفت.

_ بله رئیس؟
همونطور که جهیون بغلش بود از تخت پایین اومد.

_ کجایید؟

مینگیو چرخید و به جونگ کوکی که مقابل عکس پدر و مادرش ایستاده بود خیره شد.

_ جونگ کوک میخواست پدر و مادرش رو ببینه.

مکثی کرد.
_ چی؟
_ تازه رسیدیم، زود برش میگردونم.

آهی کشید.
_ اشکال نداره... حالش خوبه؟
دوباره نگاهی به جونگ کوک انداخت.
_ ساکته... گفت نزدیکش نشم.

با نق نق کردن جهیون، نگاهی بهش انداخت.
_ آدرس رو بفرست واسم، مواظبش باش.

تماس رو قطع کرد و با پرت کردن گوشی روی تخت، جهیون رو به آرومی روی تخت گذاشت.

قبل اینکه کمر صاف کنه، بوسه آرومی روی گونه های تپل جهیون نشوند.

_ بریم دنبال پاپات کوچولو؟

جهیون لحظه‌ای با چشم های گرد شده نگاهش کرد و بعد ذوق زده صدایی از خودش در آورد.

تهیونگ خندید و با صاف کردن کمرش، سمت اتاق لباس رفت.

Unknown Heir (VKook)Where stories live. Discover now