Part 28 "I'm Not Strong!"

5.9K 897 374
                                    


با پیامکی که براش اومد، نگاه از تهیونگ گرفت و گوشیش رو در آورد.

مایکل بود و براش لباس آورده بود
با بالا آوردن سرش گفت:
_ من میرم یه چیزی رو از مایکل تحویل بگیرم، زود میام خب؟

از روی صندلیش بلند شد و با بیرون اومدن از اتاق، در رو بست.

مینگیو با دیدنش جلو اومد.
_ جونگ کوک، جایی میری؟
_ میرم یه چیزی رو تحویل بگیرم... لازم نیست همراهم بیای.

به سرعت مخالفت کرد.
_ نمیشه... دستور تهیونگه، باید همه جا کنارت باشم، بریم.

نگاهی به در اتاق تهیونگ انداخت که مینگیو گفت:
_ دوتا محافظ جلوی دره جونگ کوک، چیزی نمیشه.

دست خودش نبود، میترسید بره و اتفاق بدی بیوفته.
اما حرفی نزد و سر تکون داد.

در حالی که به سمت در خروجی بیمارستان قدم برمیداشتن، خطاب به مینگیو که پشتش میومد گفت:
_ از هیونگام خبر داری؟ قرار بود امروز بیان پیش تهیونگ.
_ نزدیکن.

خوبه ‌ای گفت و بالاخره به بیرون از بیمارستان رسیدن.

متعجب سر چرخوند و با ندیدن مایکل گفت:
_ عجیبه... چرا نیست.
_ کی؟

سمت مینگیو چرخید.
_ مایکل... گفت برام لباس آورده و بیام جلوی در تحویلش بگیرم.

تا اسم مایکل از دهنش در اومد، رنگ از رخ مینگیو پرید.

_ م-مایکل؟!
متعجب ابرو بالا پروند.
_ آره خب... چیزی...
_ تهیونگ!
مینگیو شوکه داد زد و با چرخیدنش، به سرعت داخل بیمارستان دوید.

جونگ کوک که از شنیدن اسم تهیونگ از زبون مینگیو و این واکنشش ترسیده بود، به سرعت دنبالش دوید.

با رسیدن به اتاق و ندیدن بادیگارد ها، مینگیو لحظه‌ای مکث کرد.

_ م-مینگیو... محافظا... محافظا چرا...

مینگیو نزاشت حرفش تموم بشه و با باز کردن در اتاق خودش رو داخل پرت کرد.

پشت سرش وارد اتاق شد و با چیزی که دید، نفس تو سینه‌ش حبس شد.

مایکل با سرنگی بالا سر تهیونگ ایستاده بود و تهیونگ...

قفسه سینه تهیونگ به سرعت بالا پایین میشد و مانیتور بالا بودن ضربان قلبش رو نشون میداد.

_ حرومزاده!
مینگیو اولین کسی بود که به خودش اومد و با فریادی که زد، به مایکل حمله کرد.

جونگ کوک بی توجه به دعوای اون دو نفر، سمت تهیونگ پا تند کرد.

دستش رو گرفت و ترسیده چکش کرد.

_ ته؟... خدایا... ته ته چرا این شکلی شدی...

ضربان قلبش هر لحظه بالاتر می‌رفت و قفسه سینه تهیونگ بیش از پیش بالا پایین میشد.

Unknown Heir (VKook)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin