عزیزای دلم... این پارت مقداری خشونت داره🙂
لطفا دقت داشته باشید تا یه وقت اذیت نشید🫶🏼
****
نگاهش رو به میز رنگینی که براش چیده بودن داد.
چطور این همه غذای خوش آب و رنگ، باعث نمیشدن میلش به غذا برگرده؟
به آجومایی که کنار میز ایستاده بود نگاه کرد.
مثل همیشه که لبخنداش رو برای این زن میانسال حفظ می کرد، باز هم لبخند زد._ دستت درد نکنه آجوما، عالیه.
آجوما چشم ریز کرد.
_ تو که هنوز چیزی نخوردی پسرم.نفسی گرفت و حرف رو عوض کرد.
_ پسری که توی عمارته رو دیدی؟کمی فکر کرد.
_ درست حسابی نه، گذری دیدمش... اصلا از اتاقش بیرون نمیاد.سر تکون داد.
_ چیزی از صبح خورده؟با این حرفش چهره آجوما گرفته شد.
_ نه، از صبح هرچی براش غذا بردن دست نخورده برگردونده... میگم، یه وقت ضعف نکنه؟ آخه میگفتن چند وقت پیش هم بیهوش توی اتاق پیداش کردی.پوفی کشید.
جونگ کوک با تهیونگ مشکل داشت، چرا با خودش لج میکرد؟_ آجوما؟ مایکل رو صدا میزنی؟
آجوما به سرعت سر تکون داد و سمت راه پله رفت تا محافظی که تهیونگ برای جونگ کوک گذاشته بود رو صدا بزنه.
مایکل چند قدمی میز ایستاد و گردن خم کرد.
_ کارم داشتید رئیس؟
_ جونگ کوک... بهش بگو بیاد پایین.مایکل چشمی گفت و تا چرخید بره، دوباره صداش زد.
_ اگر نیومد... به زور بیارش.دقایقی بعد، در کمال تعجب، جونگ کوک بدون هیچ سر و صدایی، پایین اومد.
با رسیدنش به میز، تهیونگ بدون اینکه نگاهش کنه گفت:
_ بشین.جونگ کوک ابرویی بالا پروند و متعجب نگاهش کرد.
_ برای چی؟نیم نگاهی بهش انداخت.
_ معلوم نیست؟ برای اینکه شام بخوری._ من میل ندارم.
تهیونگ چاپستیکش رو برداشت و کمی از کیمچی محبوبش رو داخل دهنش گذاشت.
_ منم نپرسیدم میل داری یا نه، گفتم بشین و شامت رو بخور.
جونگ کوک چشمی چرخوند و چرخید تا به اتاقش برگرده که با کوبیده شدن دست تهیونگ روی میز، مایکل مانعش شد.
_ جونگ کوک... من الان واقعا خستهم... پس رو مخم راه نرو و بشین!
عصبی سمتش چرخید.
_ دارم میگم...با کوبیدن چاپستیک روی میز، از جا پاشد.
_ چطور ممکنه میل نداشته باشی وقتی از صبح هیچی نخوردی؟!
KAMU SEDANG MEMBACA
Unknown Heir (VKook)
Fiksi Penggemarکاپل اصلی: ویکوک کاپل فرعی: یونمین«جیمین تاپ»، سکرت. خلاصه: جونگ کوک سال ها پیش حافظهش رو به همراه پدر و مادرش از دست میده و کنار داییش و پسر داییش یونگی زندگی نرمال و به دور از هیجان و خونریزی ای داره. اما چی میشه که همون خاطرات فراموش شده باعث بش...