3

838 116 109
                                    

یک هفته بعد:

داستان از دید هری:

خب تو این یک هفته ی گذشته نایل همچنان باهام سرد بود.تمام مکالمه ی ما شده بود "صبح بخیر" و "شب بخیر" گفتنش.البته اونم میگفت که یه وقت پسرا بهش گیر ندن اشتی کنه.

من هرجور فکر میکنم داره تند میره.من هیچ توجیحی برای کارم ندارم ولی نایل هم داره پیاز داغشو زیاد میکنه.از نایل بعیده.اون خیلی کم اینجوری ناراحت میشه ولی خب شانسه منه دیگه.چه میشه کرد.

لویی اومد توی اتاقم و با دیدن اخمایی که خودم متوجهشون نشده بودم اونم اخماش تو هم رفت.

"خدای من هزا باز چه مرگته؟"

_"هیچی لو.من خوبم" یه لبخند ضایع تحویلش دادم

"خدای من هری هنوزم به خاطر نایل ناراحتی؟" چشماشو چرخوند.

سرمو انداختم پایین و جواب دادم: "اونی که ناراحته من نیستم.نایله" همون جور که سرم پایین بود یه اه کشیدم.

"هریییی بیخیال پسر.اولا یکم بهش حق بده دوما یه ذره صبر داشته باش.کم کم خودش یادش میره و این مسخره بازی ها از سرش میوفته.کار تو درست نبود هری.بهش وقت بده فراموشش کنه.نمیتونی مجبورش کنی که."

_"هوففف.باشه لو." چشمامو بستم و با کلافگی دستمو توی موهام کشیدم. "حالا چرا اومدی اینجا.چیزی میخواستی بگی؟"

"اهان خوب شد گفتی.هری میای امشب بریم بیرون؟من حوصلم سر رفته."

_"چرا به بقیه پسرا نمیگی؟"

چشماشو چرخوند و گفت: "بیست سوالیه؟لیام بیرون کار داشت.نایلم که جوابش معلومه تو باشی نمیاد زینم نمیخواد نایل رو تنها بزاره پس اونم نمیاد.پس فقط تو میمونی" شونه هاشو بالا انداخت و ادامه داد "حالا میای؟"

از حرفش ناراحت شدم.نایل اگه من باشم نمیاد؟اون دیگه واقعا داری زیادی شلوغش میکنه.به لو نگاه نکاه کردم که قیافشو شبیه گربه ی شرک کرده بود. من هیچ وقت دلم نمیومد به لویی بگم نه اونم با این قیافش .از طرفی نسبت به اینکه نایل نمیاد و تو خونه با زین تنها میمونه حس خوبی نداشتم.فکرای کسشرمو کنار زدمو به لویی لبخند زدم.

"باشهههههههه لو میام.فقط دیگه اونجوری نگام نکن ذات پلیدتو یادم میره" یکم واسه خودموت الکی خندیدیمو بعد از اتاق انداختمش بیرون تا لباس بپوشم.

داستان از دید نایل:

با زین توی اشپزخونه بودیم و داشتیم با گوشیامون ورمیرفتیم و قهوه میخوردیم.

لویی تو اتاق هری بود و این اذیتم میکرد ولی به روی خودم نمیاوردم.واقعا دست خودم نیست.سعی میکنم ذهنمو منحرف کنم اما دوباره برمیگردم سره جای اولم.حسادت به لویی.به اینکه اینقدر به هری نزدیکه.البته هری هم حق داره اگه اونو به من ترجیح بده.اون واقعا خوبه.از همه لحاظ.قیافه صدا اخلاق و... و جزو بهترین ادماییه که تو زندگیم دیدم. من که بهش حسودیم میشه بینهایت دوسش دارم دیگه هری که بهترین دوستشه تکلیفش روشنه.

You & I (narry)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang