22

512 78 62
                                    

"هر گوهی که میخورم به خودم مربوطه لویی. نمیفهمم چرا انقدر خودتو پاره میکنی"

"چون تو الان به اوج حماقتت رسیدی زین. چون  نمیفهمی داری چه غلطی میکنی. اگه از تو اون بار لعنتی نکشیده بودمت بیرون یکیو جلو اون همه ادم به فاک داده بودی" لویی جوری داد میزد که پسرا نگران حنجرش شده بودن.

"ما تو این تور لعنتی گیر افتادیم و من به یکی احتیاج داشتم. حتما شبیه پری بوده یا چمیدونم"

"اولا تو با پری بهم زدی و این به کنار که دلیلشم نمیگی، دوما یعنی میخوای بگی انقدر مست بودی که نفهمیدی طرف پسر بود؟" لویی جیغ کشید و بعد با بهت نگاش کرد.

"چییییی؟ امکان نداره. من که گی نیستم."زین با بهت و دستپاچگی سعی کرد از خودش دفاع کنه:  "داری این کسشرا رو از خودت در میاری که عذاب وجدان بگیرم."

"زین اصلا میفهمی داری چه غلطی میکنی؟ واسه یه جنده که حتی یادت نمیاد زن بود یا مرد داری میشاشی به این گروه؟ این چند وقته تو یه لاشی به تمام معنا شدی" لویی با گفتن کلمه ی لاشی دقیقا دست گذاشت رو نقطه ضعفش. همه میدونستن زین رو این کلمه حساسه و با نگرانی منتظر عکس العمل زین بودن.

"اره دارم میشاشم تو این گروه و خوب کاری میکنم. باید شاشید تو این گروه وقتی انقدر از هم دوریم. چون واقعیت اینه که ما دیگه یه گروه نیستیم لویی. ما فقط با همیم و همو تحمل میکنیم تا منافعمونو تامین کنیم. فقط برای منافعمون. فقط" زین اینا رو تو صورت لویی داد زد و بعدش برای یه لحظه نفس همه حبس شد و اتاق تو سکوت فرو رفت تا اینکه صدای برخورد دست لیام که تا الان ساکت بود با گونه ی زین سکوتو شکست

"لیام" نایل جیغ کشید و بعد با چشم زین که به اتاقش میرفت رو دنبال کرد‌.

لویی با بغض گفت: "فقط برای منافعش؟ اون داره مارو تحملمیکنه؟ یعنی... یعنی..." هری قبل از اینکه لو جملشو تموم کنه اونو توی بغلش کشید و لویی به گریه افتاد.

"لیام کارت احمقانه بود و از هر کودنی انتظار میرفت جز تو. چطور تونستی؟" نایل سره لیام داد کشید.

"مگه نشنیدی چی گفت؟ بعده پنج سال تو رومون داره داد میزنه که شاشیدم تو گروه و رفاقتمون فقط واسه منافعه. نایل اون دیوونه شده" لیام هنوز از عصبانیت داشت میلرزید

"حرکت تو زیاده روی بود. تو همیشه اوضاع رو کنترل میکردی. خدایا باورم نمیشه. چطور تونستی انقدر راحت کنترلتو از دست بدی؟"

"انقدرم که میگی راحت نبود نایل. من تمام مدت خفه شدم ولی دیگه نمیشد. آره من همیشه اوضاعو کنترل میکردم ولی اینو نمیتونم کنترل کنم نایل. زین دیگه غیر قابله کنترله حتی برای من" عصبی دستشو تو موهاش کشید و خودشو رو مبل انداخت. نایل کنارش نشست. به قیافه ی درموندش نگاه کرد و اروم دستشو رو کمرش میکشید. نگاش به هری افتاد که با چشم بهش اشاره کرد بره سراغ زین.

You & I (narry)Tempat di mana cerita hidup. Terokai sekarang