-"ناااایل، هانی من رسیدم" هری چمدونش رو کنار در گذاشت و به خونه نگاهی کرد
قبل از اینکه جوابی از طرف نایل بیاد یه صدای دیگه داد زد "سلام هریییی" و یه نوجوون از رو پله ها دویید پایین و رو با چشمایی که شیطنت ازش میبارید و یه پوزخند رو مخ بهش خیره شد
چند ثانیه طول کشید تا بتونه تو مغزش تحلیل کنه که چی به چیه ولی وقتی که از شک درومد تنها کاری که میتونست بکنه این بود که بلند آه بکشه و چشماشو تو کاسه بچرخونه
-"اوه واقعا چقدر خوبه که میبینمت فردی" به بچه رو به روش فیک ترین لبخند ممکن رو زد، ولی سریع قیافش جدی شد و بهش چشم غره رفت. "اینجا چیکار میکنی؟ باز بابات کدوم قبری کار داره که اینجا ولت کرده"
+"بابا کار داشت و به خاطر خرابکاری های اخیر، من حق ندارم تو خونش تنها باشم، تازه نایل خودش خیلی اصرار کرد که من پیشش بمونم" با بیخیالی شونه ای بالا انداخت
-"واسه اینکه اون ذات مزخرف تو رو نمیشناسه" هری گفت و بهش چشم غره رفت "لعنتی این واقعا فوق العاده است که من بعده اینهمه وقت بلاخره برمیگردم خونم و جای اینکه شوهرم ازم استقبال کنه معلوم نیست کجاس و من باید بچه داری کنم" برای بار هزارم چشماشو چرخوند و خودشو رو کاناپه پرت کرد
+"نایل حمومه" فردی هم خودشو کنار هری رو کاناپه ول کرد و پوفی کشید "خودتو پاره نکن بابام چند ساعت دیگه میاد دنبالم، ولی اوه هزا اگه انقدر فشار روته من میتونم صدای تلویزیون رو خیلی بلند کنم و وانمود کنم که صداتون نمیاد" به فرفری عصبانی کنارش که قرمز شده بود و آروم نفس میکشید یه چشمک زد
-"فاک یو" هری بلند گفت و سعی کرد نفسای عمیق بکشه
+"اوه حرفی که زدی یه مدل خیانت حساب میشه و همین طور یه بیماری جنسی، پدوفیلیا" تلویزیون رو روشن کرد "نگفتی صداشو بلند کنم یا نه؟"
-"اوه خدای من" هری عصبی و متعجب بود، چشماش به خاطر شک بزرگ تر شده بود و همش فکر میکرد یه بچه ۱۲ ساله از کجا باید همچین چرت و پرتایی رو بلد باشه "خدای من بابای تو وقتی که باید برای تربیت تو بزاره رو چه گوهی میخوره؟"
پسر بچه رو به روش با خالی ترین نگاه ممکن بهش خیره شد و انگشت وسطش رو بالا گرفت، هری خودش این بازی کثیف رو شروع کرده بود و فردی هم قرار نبود کم بیاره، اینکه میدید هری هر لحظه عصبی تر میشه براش لذت بخش بود.
هری بالشتک روی مبل رو پرت کرد تو صورتش و محکم دست فردی رو که جلوی صورتش بود کنار زد "تو حرومزاده ی لعنتی__" داد زد ولی صدای داد دیگه ای نزاشت جملش رو تموم کنه
"هریییییی" نایل از اتاق اومده بود بیرون و با تعجب به هری نگاه میکرد "خدای من اون فقط یه بچس و این لحنیه که تو برای بچه ها استفاده میکنی؟"
YOU ARE READING
You & I (narry)
Fanfictionلامصب پر کردن این یه تیکه از نوشتن خود فنفیک سخت تره.ولی باید یه چیز بنویسم دیگه خب این اولین فنفیکمه که مینویسم.اونم به اصرار دوستان. شیپش نریه. نایل عاشق هریه ولی فکر میکنه هری لویی رو برای دوستی ترجیح میده. پسرا تو همون فضای گروهن و شغل ی...