18

638 90 223
                                    

"هری، زین بیخیال موهاتون شین و از جلوی اون اینه ی وامونده بیاین کنار. لو لباست خوبه انقدر غر نزن و زود تر با پسرا گمشین تو ماشین. نایل اون عصا ها اصلا هم ضایه نیستن. کسی هم از تو انتظار نداره مثل قبل جفتک بندازی پس مشکلی نیست بلوندی. اوکی؟" لیام میخواست خیال نایل راحت باشه و از طرفی پسرا خیلی داشتن لفتش میدادن و طبق معمول لیام اونی بود باید جمشون میکرد.

"چرا اینا خیلی مزخرفن. نمیشه من نیام؟" نایل حرف تو گوشش نمیرفت و همین طور که سرش پایین بود غر میزد

"هییی. ما یه گروهیم و باور کن که این گروه بدون تو هیچی نیست کیوتی" لیام سرشو بالا اورد و پیشونیشو بوسید

_"هی فاصلتو حفظ کن و بهش نگو کیوتی" هری هنوز پای آینه بود

نایل چشماشو چرخوند و دوباره رو کرد به لیام. "مرسیییی ددی. چشم. میام. " گفتو بغلش کرد.

_"هییی بهش نگو ددی" هری دوباره پارازیت انداخت

+"خفه شو هری"

"راست میگه هری. کم گوه بخور" لیامم تیر اخرو شلیک کرد و باعث شد که هری با اخم بهش بپره که "مگه چهار ساعت فک نمیزدی دیرمون میشه؟ معطل چیی؟ جمع کنین بریم دیگه" و با اخم رفت تا سوار ماشین شه.

"هی گناه داره بچم. چیزی نگفت که." لویی بهشون اخم کرد و بلافاصله چشمک زد و با یه پوزخند ادامه داد "الکی مثلا ما نمیدونیم مرغ عشقمون میخواد نایل بره منت کشیش"

"لویییی" نایل سعی کرد با عصاش به لویی بزنه که لو جاخالی داد و عصا که داشت پایین میومد خورد تو پای زین.

"فااااک" زین جیغ کشید و لیام با دست زد توی صورتش.

"گمشین برین تو ماشین. برین تا یکیتون نمرده" لیام همشونو بیرون کرد و یه نفس عمیق کشید تا لهشون نکنه.

هری اون گوشه رو صندلی عقب نشسته بود و نایل خودشو با کمک زین کنارش جا کرد و بعد زین نشست. لیام و لویی هم رفتن جلو.

هری کل مسیر با اخم بیرونو نگاه میکرد. نایل دستشو جلو برد و توی دست هری گره زد که باعث شد هری بهش نگاه کنه. نایل بهش لبخند میزد در حالی که سره زین که خواب رفته بود رو شونش افتاده بود. هری نفسشو با حرص بیرون داد و دوباره سمت پنجره برگشت.

"هییی هری. انتظار نداری که بیدارش کنم؟" اروم بهش گفتو به شوخی به پهلوش زد "خدایی به این قیافه خواب و مظلوم نگاه کن. دلت میاد؟"

هری یه لبخند به زین زد و گفت نه که لویی سمتشون چرخید و جیغ کشید " اووووو چه کیوووت" گوشیشو دراورد "بزار عکس بگیرم" و زارت. یه عکس گرفت و نایل و هری دیدن که پستش کرد.

"اووو کامنتاش معرکه میشه. همه جا زایل ایز ریل" هری بیشتر حرص خورد و باز صورتشو سمت پنجره چرخوند و نایل با درموندگی اه کشید.

You & I (narry)Where stories live. Discover now