_"فاک فاک فاک. این لباسا چرا تا نمیشن؟ اصلا شماها چجوری تاشون میکنین؟ فک کنم لباسام خرابن" هری که وسط کپه ی لباساش نشسته بود و مثل فلک زده ها بهشون خیره شده بود داشت غر غر میکرد
قیافه ی پنچره هری واسه زین کافی بود تا از خنده ریسه بره. بریده بریده بین خنده هاش گفت: "واییی... خدای من... هریییی... تو خیلی احمقی... احمق ترین موجودی که تو زندگیم دیدم. اخه مگه باره اولته" این حرفش اخم هری رو بیشتر کرد و اون با قهر پشتشو به زین کرد و گفت: "خب من یادم میره" که باعث شد خنده ی زین بیشتر شه.
+"نیشتو ببند زی. انقدر بهش نخند نکبت" نایل با اخم به زین نگاه کرد و بعد پاشد رفت کنار هری نشست "هی هرولد ناراحت نشو. اصلانم احمق نیستی تازه به نظر من که خیلی هم کیوت به نظر میرسیدی"
هری اخماش باز شد و با یه لبخند گنده سمت نایل برگشت و با تعجب پرسید: "واقعا اینجوری فکر میکنی؟"
+"مطمعنم" نایل بهش لبخند زد "نگاه کن هزا"
نایل یه تیشرت برداشت و به هری یاد داد چه جوری تاش کنه. "حتی یه بچه هم اینکارو بلده. انقدر ضایع نباش هری. تو هم امتحان کن تا مطمعن شم از یه بچم بی عرضه تر نیستی" گفت و به هری که سعی میکرد یه تیشرت دیگه رو تا کنه نگاه کرد_"اسون بود. حتی اون عوضیه کودن هم میتونست به جای کرکر خندیدن بهم یاد بده" جوری که زین بشنوه گفت و نایل خندید و زین دوباره زد زیر خنده و زیر لب گفت که اون خیلی احمقه.
لویی رو کرد به هریو گفت: "هری یادت باشه اون لباسات که نایل میپوشه هم برداری" نایل از خجالت سرخ شد و یه شلوار سمتش پرت کرد "من فقط یکی دو دفعه این کارو کردم لو و لال نمیشدی اگه به روم نمیاوردی" نایل هم مثل هری اخم کرد و پشتشو کرد به لویی
زین دوباره زد زیره خنده "ژوووون ک. چه ستم هستن با هم. هردو اخمو. هردو قهر. هردو احمق"
+"خوشحالم که حداقل امروز به بهانه ی ما خوشحالی و با اون اخلاق شخمیت نمیرینی به سر تا پامون" نایل بهش چشم غره رفت
×"به تو که نریدم تا حالا بچه پررو. اخلاق خودتم شخمیه. من نبودم که دو هفته با هری قهر بودم"
_"هی این به خودمون مربوطه تو مسائل خوصوصیمون دخالت نکن" هری اعتراض کرد.
×"چس ناله هاش واسه من بود هرولد پس به من خیلی هم بیشتر از تو مربوطه حالا واسه من گوه میخوری" زین شونه بالا انداخت.
"ای لاااااال شین خب. امروز باید مثل اسب کار کنیم بعد شما کسخلا اینجا دارین کل کل میکنین و مخ منو میگاین؟ تا یه ساعت دیگه لباس یا هر آت و آشغالی این وسط باشه میریزم تو کوچه"
"تو واقعا یه انسان بی تمدن و فرهنگ و یک الگوی نامناسب واسه این جامعه ای که اشغال میریزی تو خیابون اونم این همه" لویی با تاسف سرشو تکون داد.

BINABASA MO ANG
You & I (narry)
Fanfictionلامصب پر کردن این یه تیکه از نوشتن خود فنفیک سخت تره.ولی باید یه چیز بنویسم دیگه خب این اولین فنفیکمه که مینویسم.اونم به اصرار دوستان. شیپش نریه. نایل عاشق هریه ولی فکر میکنه هری لویی رو برای دوستی ترجیح میده. پسرا تو همون فضای گروهن و شغل ی...