نفسشو با حرص داد بیرون
یه دفعه یچیزی یادم اومد
ه:تو چطور پری شدی؟از اولشو واسم تعریف کن
یهو پرسیدمتو جاش جا به جا شد
ل:خب اینجور اذیتم..پس....
یه بشکن زد که دوباره اتاق پره نور شد
دستمو گرفتم جلوی چشمم و از لا به لاش نگاه میکردم
و البته که چیزی ندیدم!نورا کم کم از بین رفتنو من باز فکم کش اومد
فاک اون واقعا ریزه میزه و بغل کردنی بود!
به پاهاش نگاه کرده که دیدم اونم داره خودشو برانداز میکنه
ل:نه بابا خوش تیپ شدماب دهنمو با سرو صدا قورت دادم
ه:دیگه بلدی به چیا تبدیل شی؟
در کمال خنگی پرسیدم که اون پقی زد زیر خنده
همینجور که سعی داشت کنترلش کنه گفت
ل:خب..خیلی چیزا البته از نوع دریاییش مثلا انواع ماهیا و غیرهگفت وقتی داشت سمت اباژورم میرفتو دلو رودشو زیرو رو میکرد
ل:واو!شما انسانا عجیبین!این چیه؟چرا نور داره؟
هنوز چشمم روی پاهای کیوتش بود..اوم!بچم خوش سلیقم هست!
ه:چرا خودتو بهم نشون دادی؟بی مقدمه پرسیدم.یکم جا خورد ولی خودشو جمعو جور کرد
ل:خب..خب این لازم بود یه جورایی!
سوالی نگاهش کردم
نفسشو با صدا داد بیرون
ل:هووووف خیلی خب!شماها..منظورم تو و دوستاته..اون روز من از شهر خارج شده بودم تا دنباله..دنباله
کلافه دستشو کرد تو موهاش
رفتم کنارش نشستمه:هی بیبی لازم نیست نگران چیزی باشی..باشه؟فقط توضیهش بده
سرشو تکون داد
ل:داشتم فرار میکرد..خب افراد پادشاه..اره اونا دنبالم بودن
ه:چرا؟
با لکنت گفتل:من اخرین گونه ی rainbow merman هستم..خب حتما از روی دمم تشخیص دادی که اون خیلی خاصه و اینکه اونا منو میخواستن..ت..تا با پرینسس ال ازدواج کنم..اونا اصالت میخواستن و این چیزیه که من دارم.ولی حقیقت اینه که..اینه که
زد زیر گریه و من به خودم فشارش دادم
ه:هیشش..خودتو اذیت نکن اشکال نداره اگه نمیتونی بگی من درکش میکنم
ل:من من نمیتونم بهت بگم چرا..ولی من فقط فرار میکردم که قلابتو دیدم.خب چی از این بهتر چند روزی غیب میشدمو اونا بیخیالم میشدن..اما..خودشو توی بغل جمع کرد و من خیسیه اشکاشو روی تیشرتم حس کردم
بیشتر بغلش کردمو روی موهاشو بوسیدم
ه:اما چی بیبی؟
فین فین کرد
ل:ما فقط میتونیم یه هفته خارج از اب باشیم چون ماهیتمون این اجازرو بهمون نمیده . ضعیف میشیمو..میمیریمهمونجور که تو بغلم بود از پایین با دوتا تیله ی ابی خوشرنگش بهم ذل زد
ل:من نمیخوام برم
گفتو لبو لوچشو اویزون کرد
خندم گرفت.چطور میتونم این کیوت کوچولوی دوست داشتنیو ول کنم..؟ه:چرا از اولش جلوم ادم نشدی؟من که سکته کردم کیوتی
نیشش شل شد
ل:عاشق این اسمم..و اینکه ترجیح دادم همون اول کاری ترسات بریزه چون حوصله نائش کشی نداشتم
گفتو نخودی خندید و من محو زیباییش شدم..همینجوری نگاهش میکردم که با خجالت لبشو گاز گرفت
دستمو اوردم بالا و اروم لبشو از حصار دندونش ازاد کردم
تو چشماش نگاه کردم ولی اون به لبام خیره شده بود و بعد باز چشممنگاهمو به اون حجم گوشیه خوشرنگ رو به روم دوختم و با خودم گفتم فقط یه امتحانه کوچیک ضرر نداره..
فاصلمون کم شده بود همون لحظه که خواستم لباشو حس کنم صدای باز کردن در اومد
ز:هرررری من.....حرفش با دیدن ما نصفه موند.اول فکش افتاد کم کم که موقعیتو درک کرد شروع کرد جیغ و داد کردن
ز:لیاااااامممممم بیا اینجاااااا
با جیغ زین لوییم جیغ کشیدو زیر پتو قایم شدپریدم سمت زین
ه:هی خفه شو زی وگرنه میکش...
حرفم با ورود لیام نصفه موند
ل:ها؟چی شده؟کی مرده؟دزد اومده؟زنگ بزنین پلیسس
خواست بره گوشیو وردارهکه زین بازوشو کشید
ز:اون جاااا
لیام مثل خنگا نگاهش کرد
ل:وات؟
چشمامو چرخوندم
ه:محض رضای فاک ترسوندینش لعنتیا!
ل:کیو؟زین با لبخنده گشادی گفت
ز:دوست پسر کوچولوشو
و همین کافی بود تا باز اتاق شلوغ بشه و هرکی یه چیزی بگه
ل:وات د هل استایلز؟تو گی بودی؟؟؟
زین با بغض گفت
:نمیدونستم هوموفوبیکی
ل:نه منظورم..عصبی هوف کشیدم و برگشتم سمت تخت
ه:لویی؟کیوتیه نازم؟نترس اینا حیوانات خونگی منن
لویی سرشو یواش از زیر پتو اورد بیرون و فقط چشماش معلوم بود
تو همون حالت سرشو کج کرد
لو:دوستات اذیتم نمیکنن؟؟اون حجم از بامزگی واسم غیرقابل تحمل بود.با نیش باز خواستم چیزی بگم که با صدای لی متوقف شدم
ل:هی اونجا کیه؟
از پشت شونم نگاه کردو تا گوشای نازک و پره پره ی لویی..که تازه خودمم متوجهشون شدمو دید باز جیغ کشیدلوییم با جیغ اون جیغ کشیده لینبار از کمرم اویزون شد
لو:هرری اونا میخوان اذیتم کننننننن
ه:خاک تو سره مشنگتون خفه شییییید
با دادم همه ساکت شدن
اروم زیر رونه لوییو گرفتمو از جلو بغلش کردمو از بزرگیه کونش که دستام روش بود لرزیدم
ز:خجالت بکش و دوست پسرتو..
باز خواست چیزی بگه ولی تا اونم چشمم به گوشای لو افتاد خواست جیغ بزنه
ه:به خدا قسم که اگه جیغ بزنی دهنه لعنتیتونو به فعل نمودن مزین میکنم
گفتمو لوییو روی تخت گذاشتم که توی خودش جمع شد
-------------
در یک جمله لویی کیوت تاملینسون:|
ووت و کامنت فراموش نشه عشقا😘
عال د لاو
YOU ARE READING
rainbow mermaid(l.s)
Fanfictionسال ها و پشت هم میگذشتو این راز زیر دریاها دفن شده بود... یه راز بزرگ بین ماهی گیر و پری ماهی گیری که بعد از پیدا کردن یه ماهی کوچولوی رنگین کمونی که حسابی شیفتش شده...ولی همه چیز اونجور که اون تصور میکرد پیش نرفت....... خب یه توضیحاتی بدم من عسلم...