29

481 103 20
                                    

روی تخت نشسته بودم و با پام روی زمین ضرب گرفته بودم..استرس وجودمو گرفته بود..نمیدونم چرا
قرار بود چی بشه
فقط حسه بدی داشتم..لویی حاظر نبود از خونن بخوره و من نمیتونستم مجبورش کنم..


با باز شدن در و دیدن چهره مهربون لویی که یه لبخند کیوت داشت همه بدگمانی هام دور ریخته شدو جاشو به یه لبخند داد..
ل:خب؟چیکارم داشتی هز؟
گفتو من دستمو باز کردم تا بیادو روی پام بشینه


سمتم اومدو روی پام نشستو دستشو دور گردنم حلقه کرد
ه:کمرت بهتره؟..
ریز خندید
ل:بحثو عوض نکن هری!قراره چی بهم بگی؟حسش میکنم..
چشمامو باریک کردم
ل:هی!تو هنوز قدرتاتو داری؟


ل:اوهوم..ولی خیلی ضعیف..
لبشو بوسیدم
ه:امروز..بهتره که کارو تموم کنیم..نمیتونم واسه داشتنت صبر کنم..
ل:استایلز تو دیشب منو مال خودت کردی!
گفتو لبشو گاز گرفت
ه:اره؟



گفتم وقتی داشتم روی تخت درازش میکردم
ختدیدو دستشو رو سینم گذاشت
ل:اگه..اگه من مردم..
انگشت اشارمو روی لباش گذاشتم
ه:هیشش..تو جایی نمیری..تو ترکم نمیکنی بیبی..
ل:این حقیقته..اگه..بمیرم..
مکث کوتاهی کردو با بغض ادامه داد
ل:مطمئن شو کسی که باهاشی دوستت داره و..



دیگه زیادی داشت حرف میزد پس با یه بوسه خفش کردم
اون احمق حاظر بود بمیره ولی من حتی سورن توی دستم نکنم..این حد از نگرانیش منو به وجد میاورد..
ه:بیا انجامش بدیم!
----------------
LOU POV:
ه:کام عان لو!زود باشو اون حباب لعنتیو ظاهر کن!
پوسته لبمو کندم و سرمو تکون دادم
ل:باشه هولم نکن!


سعی داشتم از نیروم واسه ظاهر کردنش استفاده کنم ولی هرچی تمرکز میکردم بیشتر احساس انفجار بهم دست میداد..
در کثری از ثانیه سرم گیج رفتو داشتم پخش زمین میشدم ولی با حس دستای گرم هری که دورم حلقه شد از سقوطم جلو گیری کرد



ه:لو؟؟لویی؟؟خوبی؟؟؟
سعی کردم به خودم بیام
ل:ا..اره خوبم..
سعی کردم بشینم..کمکم کردو خودش جفتم نشست تا مواظبم باشه..
چشمامو بستمو با نهایته تمرکز دستامو بهم نزدیک کردم. میتونستم خیسیه ابه دریارو حس کنم که دور دست پیچو تاب میخوردو از انرژیم سعی داشت حبابمو نمایان کنه..



چشمامو باز کردم..لایه ی نازکی از اب سطح دستمو پوشونده بود و حباب روی اون معلق بود..
به هری نگاه کردم که با شگفتی نگاهم میکرد
ه:قسم میخورم حتی تا صد ساله دیگه هم به این چیزا عادت نمیکنم!
گفتو تک خنده ای کرد
لبخند استرسی زدم
ل:خب..دیگه وقتشه و..
زیر چشمی نگاهش کردم :بدون دوستت دارم..




HARRY POV:
ل:بدون دوستت دارم..
دستمو از پشت بهم حلقه کردم..لعنتی سرنگو گم کرده بودم..!
با استرس لبخند زدم
ه:تو جایی نمیری لو..انجامش بده زود باش..
چشماشو روی هم فشرد و بعدش اون لایه ی اب از بین رفت..


دستاشو از هم فاصله دادو اون حباب روی زمین افتادو نور زیادی تولید کرد که داشت کورم میکرد
دستمو جلوی چشمم گرفتم تا از برخورد نور جلو گیری کنم
با چشمای نیمه باز توی اون همه نور دنبال لویی میگشتم ولی انگار توی اتاق بزرگ و روشن گیر افتاده بودمو هیچکس جز من نبود..



ه:لووو
داد زدم ولی فقط صدای خر خر میشنیدم
ه:لوووویییی؟اونجاییییی؟؟؟
با ترس صداش زدم ولی فقط صدای نفسای سنگینش به گوشم میرسید
نورا اروم کم شدنو لویی داشت بین اون همه سنگ کنار دریا  به خودش میپیچید



حس کردم دستو پاهام شل شده با سریع ترین سرعتی که داشتم سمتش دویدم
ه:لووووییییی
اشکام بی وقفه گونمو خیس میکردنو اهمیت نمیدادم یه مرد بالغم..
صورته سفید شدشو توی دستام گرفتم
ه:لویی؟بیبی خوشگلم؟؟نفس بکش..نفس بکش..تو تنهام نمیذاری..ترکم نمیکنی..چشماتو نبننننند




پشت سر هم حرف میزدمو تنها جواب لویی به بال بال زدنام کفسای سنگینش بود..دستشو اروم تکون دادو روی صورتم گذاشت
ل:ت...تو ب..بهترین..ت..تجربه ی...ز..زندگ..زندگیم..بو..بودی..ه..ه..هری..
ه:نه لو این امکان نداره..ت..تو..



تصویرش تار میشد..بین شخصیت پری دریاییش و انسانیش تغیر میکردو هر ثانیه به یه شکل بود..یه لحظه تبدیل به اون ماهیه رنگین کمونیه کیوتی شد که اولین بار دیدم..همون ماهیه شیطون..ولی بعد دوباره تغییر کرد..


با هول اطرافو نگاه کردم..اهمیتی نداشت اگه عفونت میکردم زخمی میشدم یا هرچی..من واسش جونمم میدادم..
با دیدن تیکه سنگه ترک خورده ای که لبه تیزش بهم چشمک میزد به سمتش  خم شدم و بی وقفه روی دستمو بریدم


با تموم بی حالیش ناله ای کردو نفس نفس زد
ل:این..کارو..نکن احمققق
خون لباسامونو زمینو قرمز کرده بود و من اهمیت نمیدادم اگه به این فکر میکردم که چقدر عمیق دستمو بریدم..
دستمو بالای دهنش که بیجون بازو بسته میشد گرفتم یکم خون اطراف صورتش ریخت ولی دیگه تکون نمیخورد و نفسای کوتاه میکشید که لرزه به تنم مینداخت..
شمردم..



ه:یک..دو..سه..چهار..پ..پنج
شوری اشکامو حس میکردم..
ه:بیستو شیش..بیستو هفت..بیستو هشت..بیستو نه..سی..
سی قطره از خونمو خورده بود اما..اما بی جون توی دستام بود..تکون نمیخورد حتی نفسم نمیکشید..
اگه از دستش میدادم..هیچوقت خودمو نمیبخشید..
ه:لووووووووووو
داد زدمو جلوی اشکامو نمیگرفتم..
_______________________
سلام😢
بچ هم خودتونین😂
لووووووو😭😭😭😭😭
ساکم تو فاک خودم با این ژن مردم ازاریم😭😭😭😭
ووتو کامنت یادتون نره عشقا چپتر بعد چپتر پایانیه😚
عال د لاو مای بچز

rainbow mermaid(l.s)Where stories live. Discover now