ادامه flash back)
LOU POV:
جا خوردم و یچیزی تو دلم تکون خورد..
این یعنی..من سنم میره بالا..
تاحالا حس اینکه پیر بشمو نداشتمو ترس وحشتناکی ازش داشتم!
ولی با فکر اینکه قراره کنار هری پیر بشم..تمام تریام جاشو به اشتیاق داد!به هر دردو بدبختی بود قدرتمو انتقال دادم
سرگیجه ی شدیدی داشتم ولی به قسمت خوب ماجرا یعنی شکوندن طلسم رسیدیم!
:باید انسان شی..حبابتو یادت نره چون باید بعدش اونو بترکونی..اون قلب هر پریه!
با ذوق سر تکون دادمو خواستم برم که صداش متوقفم کرد:همش ابن نبود!
استرس بهم وارد شد و سوالی نگاهش کردم
ل:م..منظورتون چیه؟
به صورتش که حالا دیگه چوروک نداشتو سرزنده شده بود نگاه کردم
:این کار خطراتی داره..تاحالا کسی این روشو به کار نبرده و احتمال اینکه بعد از ترکوندن حباب بمیری هست..ل:پس..پس باید چیکار کنم؟؟
دیگه داشت ذشکم در میومد..اگه قبل از شناختن هری بود اهمیتی نداشت چون زندگیم روال خسته کننده خودشو ادامه میداد!ولی حالا که مزه عشقو چشیدم..حالا که میتونم حی کنم خواستنو خواسته شدن یعنی چی..نمیتونم از زندگیم دست بکشم!:باید سه قطره از خون یک انسان!منظورم همون کسیه که به خاطرش میخوای انسان شی بخوری!این باعث میشه خون انسانی توی رگات جاری شه..و کم کم تکثیر میشن!یادت باشه این کارو بلافاصله بعد از ترکوندن حباب انحام بده..
*پایان فلش بک*HARRY POV:
با بغض همه چیزو واسم تعریف کرد ولی من بازم نفهمیدم ناراحتیش از چیه!
ل:تو خیلی خنگی هز..
باز ذهنمو خوند از اینکه منو هز صدا کرده نیشم شل شد
سرمو خاروندمو لبخند خجالتی زدم
ه:اخه میدونی..انسان شدنت ارزوی من بوده و..نمیفهمم کجای این داستانی که تعریف کردی اینجور اشکتو دراورده..!نفسشو داد بیرونو خواست حرف بزنه
ز:اصلا زمان مناسبی واسه به فاک دادن همدیگه نییییست ما یخ زدیم پسراااااااا
زین با جیغ جیغ گفتو من چشمامو چرخوندم
ل:من نمیتونم خونتو بخورم هری..!این..این خیلی چندشه و بعدشم من چطور خونتو بخورم؟؟؟؟؟ه:این که کاری نداره کیوتیه خوشگلم!چاقو رو واسه همبنکارا ساختن دیگه
صورتشو با وحشت جمع کرد
ل:دو دیوونه ای؟من هیچوقت این کارو نمیکنم..حاظرم خطر مرگه بعدشو به جون بخرم..!نزدیک نیم ساعت داشتیم بحث میکردیم ولی کوتاه نیومدو من نگرانیم بیشتر شد واسه از دست دادنش..
زین و لیامم یکم غرغر کردن ولی بعد رفتن تو حلق!!
ه:لویی تو الان نمیتپپی انسان شی یادت رفته حرف دکترو؟جادو جمبل تا یه هفته تعطیل این یعنی تا اخر هفته نمیتونی انسان شی!ممکنه واست خطر ناک باشه..به حالت قهر روشو برگردوندو جیغ زد
ل:دارم برات..
زیر لب گفتو یهو برگشت و لباشو چسبوند به لبام با ولع میخوردو من گازش میگرفتم..داشتم حس میکردم فلسام در حال اهم اهمه..که کشید عقبو لبخند خبیثی زد
بشکن زدو نورای زیادی دور دمم حس کردم و بعد بجاش یه جفت پای خودم ظاهر شد دستمو به سکو تکیه دادم ولی تو هوا واسن بوس فرستاد و خواست بره کهدستشو گذاشت رو قلبش..نفس تو سینم حبس شدو یادم اومد نباید از قدرتاش استفاده میکرد..
دهنمو باز کردم و خواستم چیزی بگم که دستشو گذاشت رو لبم..
ل:من خوبم..باید برم..یکشنبه شب منتظرم باش..عشقم..
گفتو نذاشت حرف بزنم و شنا کرد و رفت
و من دیکه نبم سفتمو نادیده گرفتم..
________________به زور خودمو از دست جما که ازم اویز بود نجات دادم و البته مامانم که مثل تدی بر فشارم میداد
ه:مامان روی عضله هات کار کردیا
نفس بریده گفتم و مامانم ریز خندید
جما خودشو زیر پتویی که لیام دورم انداخته بود تا یخ نکنم جمع کردو تو بغلم اومدخندیدمو محکم تر بخودم فشارش دادم
یاد لویی افتادم..هیچی نشده دلم واسش تنگ شد!
آ:پسرم؟چرا دوست پسرتو نیاوردی؟جدا میخواستم بدونم اون پسر بدبخت کیه؟(آنه جان این دوتا ارزوی میلیون ها دخترن چی میگی😂)
لبو لوچم اویزون شد
ه:مرسی مامان ففط ادرس یتیم خونرو لطف کن
همه خندیدن و من بین این صداها حس کردم جای صدای خنده ی لو خیلی خالیه..
______________
LOU POV:
ن:چقد گفتم الان زوده..میذاشتی من انسانش کنم حالا بیوفتی بمیری کی جواب اون دوست پسره جلبکتو میده؟؟
نایل با غرغر کفت همینجور که سرومو تنظیم میکردل:محض رضای اناهیتا نایلر!برو و به تیلور برس!من خوووبم فقط یه غش ساده بود
گفتمو نفسمو با صدا بیرون دادم..
سرشو تکون دادو مغموم سمت تیلور رفت و من به این فکرکردم با توجه به اینکه نمیشه دریارو بدون شاه گذاشت،بعد انسان شدنم اون دوتا میتونن ملکه و شاه خوبی باشن...
سر وقت باهاشون دراین مورد صحبت میکنم..ل:نااااایل..باور کن فقط بخور بخوابه!
هنینجور که سعی داشت اون دارپی بد بو و چندشو روی قفسه سینش پخش کنه مردد نگاهم کرد
ن:همه جور غذایی هست؟
امید به چشمام برگشت سمتش رفتمو از پشت بغلش کردم
ل:اگه شاه بشی هرروز هرچقدر و از هر نوعی غذا که بخوای هست..
این شانسو داشتم که اون یه شکموی عوضی بود________________
عرررررشذدسدپژپپیمم
نایلرو تیلور😂ناموسا به این ریختیش عادت ندارم:|
جما ایز لاااااو😂
ووت و کامنت فراموووش نشه
عال د لاو مای بچز
YOU ARE READING
rainbow mermaid(l.s)
Fanfictionسال ها و پشت هم میگذشتو این راز زیر دریاها دفن شده بود... یه راز بزرگ بین ماهی گیر و پری ماهی گیری که بعد از پیدا کردن یه ماهی کوچولوی رنگین کمونی که حسابی شیفتش شده...ولی همه چیز اونجور که اون تصور میکرد پیش نرفت....... خب یه توضیحاتی بدم من عسلم...