خندیدم
ه:حالت خوبه؟اومدم ببرمت
خواسن چیزی بگه ولی وقتی متوجه تغییر فیزیکیم شد شروع کرد جیغ جیغ کردن
ن:وات د هلللللل؟نگو که به ساحل رفتی و..با ترس داد زد
ن:چطور تونستی برگردیو وارد قصر شیییی
چشمامو چرخوندم بازم حرفم شروع نشده بود که با ورود تیلور ساکت شدم
ت:احمقا بهتره خفه شین قبل از اینکه نگهبانا بیان!
غر غر کردو اروم وارد اتاق شدنایل فکش افتاد و من مشکوک نگاهشون کردم که چطور نایل با ترس و تیلور با غرور نگاهش میکرد
نایل خواست چیزی بگه
ت:امم..خب من فکر کنم باید هرچه زود تر لوییو نجات بدیمنایل دهنشو بست و انگار نه انگار که دو دقیقه پیش داشت فمشو از زمین جدا میکرد نرمال ادامه داد
ن:هری بهتره بدونی هدف لو حتی قبل از اشناییش با تو این بود که سلطنتو بگیره ولی وقتی باهات اشنا شد بیخیال همه چیز شدو بعد دعواتون باز مصمم تر از قبل تصمیمشو گرفتبه تیلور نگاه مشکوکی انداخت
ن:پس ما اونو به چیزی که میخواد میرسونیم و با یه تیر چندتا نشون زدیم..هم پادشاهیه دیکتاتوربه تایتانو از بین بردیم هم لویی به سلطنت میرسه هم کل قلمرو از دست کوسه های چندش و وال ها ازاد میشه و هم تو میتونی باهاش اشتی کنی..اون وقتی بفهمه بخاطرش چیکار کردی میبخشتتگفتو نیششو شل کرد سرمو تکون دادمو به تیلور نگاه مردم که با قیافه ی مغموم اشکشو پس زد
ت:عجله کنین الان پرینسس میاد
نایل در کثری از ثانیه پری دریایی شد
اروم به سمت در رفتیم خواستم درو باز کنم که تیلور متوقف شد
هری نایل به هیچ کس نگاه نمیکنین با کسیم حرف نمیزنینو تو هری
بهش نگاه کردم که شیشه ی عطریو روم خالی کرد
حالا دیگه بوی گند انسانیتو نمیدی
گفت و درو باز کرد
ماهم سرمونو انداختیم پایین نمیتونستیم کسیو ببینم
تیلور جلو میرفتهنوز تو این فکر بودم که چرا کسی به اون شم نمیکنه یعنی میشناسنش؟شاید از کارکنای اینجا باشه..خدمتکار یا یه همچین چیزی..
ت:خب اینجا کسی نمیاد
وارد یع اتاق شد که میدونم بگم بی نهایت مجلل تر از اتاق پرینسس بوده:مارو کجا اوردی تی؟
بی توجه به سوالم شروع کرد به حرف زدن
ت:خب هری باید راجب کشتن تایتان چیزیاییو بهت بگم
میتونستم شک توی نگاه نایلو هنوز ببینم
ه:خب؟نفس عمیقی کشید
خانواده سلطنتی برای حفاظت بیشتر از جونشون حباب های عمر دارن
ه:یعنی چی؟
نایل ادامه داد
ن:یه چیزی تو مایه های شیشه ی عمر دیوهاابروهام پرید بالا
ه:پس ما باید حباب عمر تایتانو پیدا کنیم
تیلور سرشو تکون داد
چشمامو چرخوندم
ه:عقل کل ما چطور باید پیداش کنیم؟
ت:من میدونم کجاستیه تای ابرومو انداختم بالا
ه:از کجا اونوقت؟
هل شد
ت:ام..خب..خب من ندیمه ی پرینسس النور بودم و..
نفسشو فوت کرد
ت:اه بیخیال..تو میخوای لوییو نجات بدی یا نه؟؟با شنیدن اسمه لو همه چیز یادم رفت
ه:باشه باشه کجا باید بریم؟؟
نیشخند زد
ت:اتاق پادشاه!
ZAYN POV:
از حموم اومدم بیرون همینطور که حولرو دور کمرم میپیچیدم با حوله ی دیگه سرمو خشک میکردم و لبخند گشادم غیر قابل محو شدن بودلیام روی تخت با یه شلوار گرم کن لم داده بود و سینه ی لختشو به نمایش گذاشته بود
لبمو بین دندونام کشیدم
ز:خودتو جمع کن تا کنترلمو از دست ندادمگفتمو نیشمو شل کردم
پوزخند زد
ل:اوممم..چیکار میخوای بکنی اونوقت؟
زمزمه کرد وقتی کمرمو بین دستاش میگرفت
خواست لباشو به لبام بدوزه که صدای در مانع شدناله کرد
ل:شت..
گفتو ریز خندیدم
همینجور که به سمت در میرفتم بی توجه به اینکه فقط یه حوله تنمه
با لبخند درو باز کردمز:سلا...
حرف تو دهنم ماسید وقتی مادر و خواهر هریو پشت در دیدم که ساک به دست و با لبخند نگاهم میکنن
ل:کیه عزیزم؟
لیام داد زد همینجور که از پشت نزدیک میشد
وقتی دید کامل پیدا کرد اونم حالش بهتر از ما نبود
جما و انه باهم حیغ زدن
:سوووووپرایز_________
لبخند مصنوعی زدم تا استریمو پنهان کنم
ل:اروم باش عزیزم درستش میکنیم
سرمو تکون دادمو به سمت مبل ها,جایی که نشسته بودن رفتیمج:وای چه کیووت پس شما با هم قرار میذارین؟
لبخند خجالتی زدم
لیام منو تو اغوش کشید و با لبخند تایید کرد
ل:راستش امروز...
جما با لبخند سرشو تکون دادانه لبخند مهربونی زد
ا:واستون خوشحالم شما واقعا بهم میایین
مکثی کرد و ادامه داد
ا:هری کجاست؟؟
لبخنده منو لیام در کثری از ثانیه محو شدو جاشو به یه دلشوره ی بد دادز:ام..خب میدونین..اون..
ل:با دوست پسرش مسافرت رفته
لیام گفت و من فکم باز موند شاید هری نمیخواست اونا بدونن..جما جیغ زد
ج:دوووست پسرش؟؟؟؟ای فاکره بی خاصیت چرا له من نگفت؟؟؟؟
غرغر کرد همینجور که گوشیشو از جیبش در میورد تا با هری تماس بگیرهمنو لیام یه نگاه بهم انداختیم و یهو لیام پرید تا گوشیو ازش بگیره
ل:اممم اون خب تا وقتی مسافرته رمانتیکشه جواب نمیده ماهم باهاش صحبت نکردیم..
ا:پسر سربه هوا..انه با یه احن استرسی گفت..حق داشت خب مادره!
لبخند اطمینان بخشی زدم که خودمم ازش مطمئن نبودم..
ز:به زودی میاد...
------------------------
ها چیه؟😐
چرا اینجور نگام میکنی؟؟:/
خیلی ووت و کامنت میذارین منم درست اپ کنم؟😑
نظرتون راجب این چپتر؟
ووت 20
کامنت 20
عال د لاو بچز
YOU ARE READING
rainbow mermaid(l.s)
Fanfictionسال ها و پشت هم میگذشتو این راز زیر دریاها دفن شده بود... یه راز بزرگ بین ماهی گیر و پری ماهی گیری که بعد از پیدا کردن یه ماهی کوچولوی رنگین کمونی که حسابی شیفتش شده...ولی همه چیز اونجور که اون تصور میکرد پیش نرفت....... خب یه توضیحاتی بدم من عسلم...