7

815 146 58
                                    

مسلما نمیخواستم خداحافظیمونو با دری وری های زین و لیام خراب کنم
پس وقتی از ماشین پیاده شدیم فورا درو روشون قفل کردم و به خط و نشون کشیدناشون اهمیت ندادم

لب ساحل پشت کلی سنگو سخره ایستاده بودیم.لویی ازینکه کسی اون اطراف نمیاد مطمئن شد
سرمو انداخته بودم پایین
ل:وقت رفتنه و..خب میدونی مجبور نیستیم دیگه همدیگرو نبینیم
سوالی نگاهش کردم
ل:اینو داشته باش

گفت و رو زمینو نگاه کرد
ل:اها پیداش کردم
یه صدفه خوشگل که تقریبا شیری بود و هارمونی های قرمزو صورتی داشت و تو دستش گرفت و باز همون نورا ولی اینبار صدای ضعیفه اب هم قاطیش بود

بعد چند ثانیه اونو رو به روی من گرفت
ل:با این میتونی هروقت خواستی صدام بزنی
ه:توام ازینا داری؟
خندید
ل:من گوش دادم

سرمو تکون دادم که یهو پرید تو بغلم
اولش تو شوک بودم ولی کم کم دستامو دورش حلقه کردم و به خودم فشارش دادم
واسه اخرین بار بوشو توی بینیم کشیدم.روی پنجه ی پاش ایستاده بود و نفساش به گردنم میخورد
داشت گرمم میشد.مثل بچه گربه از پایین با اون چشمای درشته اقیانوسیش نگاهم کرد

نمیتونستم چشمامو از اون دوتا تیله ی بی نقس بگیرم
این چه حسی بود که نمیذاشت این موجوده کوچولوی دوست داشتنیو از خودم جدا کنم؟
ه:چلوندنیه من...
زیر لب گفتم قبل ازاین که لباشو رو لبام حس کنم

شت..داشت اتفاق میوفتاد..همونی که میخواستم
قلبم دیوونه وار از هیجان خودشو به سینم میکوبید
یکم طول کشید تا از شوک در بیام درست وقتی داشت از همراهیم ناامید میشد لباشو کشید تو دهنم
اروم و نرم همدیگرو میبوسیدیم

یکم گشید عقب.با چشمای خمار نگاهش کردم
ل:بیشتر ادامه بدیم بیشتر میخواییم
شیطون نگاهش کردم
ه:منظورت از بیشتر چیه؟

سرشو تو سینم قایم کردو من تونستم حس کنم قرمز شد
ه:اشکالی نداره بیبی بعدا بهدحسابت میرسم
گفتم وقتی داشتم یه نشگون از باسنش(راحت باش دیگه بگو کون😂)میگرفتم
یکم پرید

ل:شت تو خیلی عوضی هستی استایلز
بلند خندیدم
چند قدم ازم دور شد
ل:منو یادت نره ها
گفت و چشمک زد
خواستم چیزی بگم ولی بادیدن صحنه رو به روم واسه صدمین بار فکم افتاد

از ابا موج نسبتا کوچیکی ایجاد شده بودو دوره کمر و پای لویی رو پوشونده بود و بعد پرید داخل اب
با دو رفتم لب اب
ه:لویی؟؟رفتی؟؟

خودمم نمیدونم چرا ترسیدم شاید فکر میکروم ممکنه غرق شه که فکر احمقانه ای بود
با لبخند سرشو از اب اورد بیرون
ل:من اب شش دارم فرفری
گفتو خندید
ه:تو فهمیدی چی گفتم؟؟
شونه هاشو انداخت بالا
ل:منو دست کم گرفتیا..قدرت ذهن خوانیو اینا

سرمو تکون دادم
ه:مواظب خودت باش
ل:شب ساعت3بیا اینجا
لبو لوچمو اویزون کردم
ه:من اون موقع خوااابم
اونم قیافشو مثل من کرد
ل:منم فقط اون موقع میتونم از اناانتیس بیام بیروووون

rainbow mermaid(l.s)Where stories live. Discover now