ز:لیام عجله کن قسم میخورم موهات خوبه
گفتمو عصبی نفسمو بیرون دادم و تکیمو از در گرفتم
ل:اومدم وایسا..
همینجور که با موهاش ور میرفت گفت
ل:به نظرت اون یارو بلونده هم میاد؟
شیطون گفت و نیششو شل کردمشتمو زدم به بازوش
ز:خفه شو
با حرص گفتم که خندید
بالاخره دست از سره موهاش ورداشت
ل:خب بریم
کتابو زدم زیر بغلمو به سمت ساحل رفتیم
اگه هری بدونه که لو دچار چه طلسمیه صد در صد ولش میکنهو اگه بدونه چه چیزی اون طلسم لعنتیو از بین میبره خوشحال میشه..هری خیلی توی سال های گذشته از همه نظر کمکم کرده وقتی از هنه کسو همه چیز بیرون کشیده بودم اون منو سرپا کرد و وظیفه ی خودم میدونم که بهش کمک کنم...
-----------
HARRY POV:
بعد از اینکه فهمیدم لویی صدامو نمیشنوه دیگه صداش نکردم . یه گوشه موندم و ذره ذره اب شدن عشقمو دیدم..اه زین..زین اگه بود با اون کتاب مسخرش حتما کمکم میکردنزدیک دستای لو روی تخت خودمو جمع کرده بودم..به گرمای بدنه لعنتیش نیاز داشتم و البته که نگران نایل هم بودم..باید میرفتمو نجاتش میدادم..هووف
با تنبلی از جام بلند شدم و قبل رفتن به چشمای قشنگش که دوتا تیله های ابی رنگشو مخفی کرده بود نگاه کردمه:از اینجا میبرمت بیرون..
زیر لب زمزمه کردم و به طرف در شنا کردم ولی با برخوردم به یه صفحه که برقو به ذره ذره سلولای بدنم منتقل کرد عقب عقب رفتم
حس کردم یه لحظه خودم شدم و دوباره ماهی شدمیه بار دیگه امتحانش کردمو بازم همون حس..
به مغزم فشار اوردمو یادم اومد اون جریانه الکریسیته ایه که نایل ازش حرف میزد..خب عالی شد دیگه بیرون رفتن غیر ممکنه مگر اینکه...به لو که مثل فرشته ها خوابیده بود نگاه کردم..
خواستم به سمتش برم که صدایه اشناییو توی گوشم حس کردم..این صدای زین بود..میتونستم تشخیصش بدم..و بعد از اون حس کردم دیدم تار شد....
------------
شیش هفت باری صداش کردیم دیگه از اومدنش نا امید شده بودیم
ل:هوف این پسر نمیتونه به یه پشه تسلط داشته باشه چه برسه به قدرتای خارقعلاده که باهاش ایکی ثانیه(همچنین لغاته غیوره فارسی😂)جلوی ما ظاهر شه!لیام غرغر کرد و دست به سینه به سنگی تکیه داد
خواستم واسه اخرین بار صداش کنم که یهو نیم تنه لختش از اب زد بیرونو اب پاشیده شد توی صورتم
چشمامو فشار دادم
ز:نمیتونی مثل ادم ظاهر شی نه؟
ل:واو هری پیشونیت چرا زخمه؟
--------------
HARRY POV:
سرگیجه داشتم و اونا هم دست از وراجی ور نمیداشتن
ه:شات اپپپپپ
داد زدم که خفه شدن
سرمو بین دستام گرفتم که تازه متوجه شدم...!سرمو بین دستام گرفتممممم؟؟؟؟؟!با وحشت به دستان که باز مثل پریا شده بود و نیم تنه لختم نگاه کردم
دممو واسه اطمینان توی اب تکون دادم ولی انگار جدی جدی باز پری شده بودم!ه:حالا چحوری برگردممم
ناله کردم که زین بی توجه به حرفم گفت
ز:اگه بدونی واسه چی کشوندمت اینجا خوشحال میشی هری
با اشتیاق گفت
ه:خب؟
لیام حرفشو ادامه داد
ل:دوست پسر کوچولوت اگه با تو باشه میمیره چون به دلایل بلا بلا بلا طلسم شدهچشمانو چرخوندم این احمقا به خاطر چیزی که میدونستم منو کشوندن اینجا؟؟
ه:زحمت کشیدین عقل کلا اینو که خودم گفتم بهتون!
غر زدو خواست بره که بازدشو کشیدم
ز:خفه و گوش کن!طبق این افسانه ها..
گفتمو کتابو باز کردم.ادامه دادم" افسانه ها حقیقت دارند..انها چراغی هستند،که شمارا به سمت حقیقت راهنمایی میکنند...نفرین ها، از اعماق قلب ها بوجود میایند پس برای از بین بردن انها باید از اعماق قلب ایمان بیاورید.."
متن کتابو خوندم
ه:جدش از روی عشقش به اون انسان ژنشو طلسم کرده...
هری زیر لب گفت ولی من متوجه منظورش نشدم
ل:هری اون چه جور طلسمیه؟سرشو بالا گرفتو مردد نگاهمون کرد
ه:جده لو عاشق یه انسان بوده..اونم گی بود!
فکم افتاد!پس اینا خانوادگی عادت دارم انسانارو به فاک بدن ولی این راجب هری صدق نمیکنه😂
ل:منظورت چیه؟
ه:داستانش طولانیه لی..فقط بدون از روی علاقه و عذاب وجدان بوده..ز:هری اینجا توشته از اعماق قلب اومده!و از اعماق قلب هم از بین میره!
چشماشو چرخوند
ه:نگو که مثل فیلما و رمانا قراره با یه بوسه و یا عشق زیادی حالش خوب شه چون اینا فقط دری وری بیش نیست!نفسمو با حرص دادم بیرون
ز:البته که نیست!قرار نیست مثل کارتونای دیزنی تموم شه استایلز پس برو و به عمق مطلب پی ببر چون منم مغزم نمیکشه که منظور از اعماق قلب چیه!سرشو تکون داد
ه:من باید برم هرلحظه ممکنه اون عجوزه بره پیشش
وقت نشد بپرسم کدوم عجوزه چون سریع برگشت داخل اب و حجم زیادی از اب مارو خیس کرد
عصبی لبمو جویدم
ز:حموم واجب شدیم
از جاش بلند شدو از پشت دستشو دور کمرم حلقه کرد
ل:البته که لازم داریییم
-------------
HARRY POV:
این جادوی مسخره یه نقص داشت اونم این بود که فقط راهه رفت داشتو برگشتو باید خودم میومدم!
داشتم اون مسیر نسبتا طولانیه ساحل به قصرو طی میکردم که صدای دخترونه ای باعث شد برگردم
:هی تو!
-------------------
خدا منو ورداره از دست شماها راحت شم:|
دیوثیسم دارین
ووت20
کامنت 20
YOU ARE READING
rainbow mermaid(l.s)
Fanfictionسال ها و پشت هم میگذشتو این راز زیر دریاها دفن شده بود... یه راز بزرگ بین ماهی گیر و پری ماهی گیری که بعد از پیدا کردن یه ماهی کوچولوی رنگین کمونی که حسابی شیفتش شده...ولی همه چیز اونجور که اون تصور میکرد پیش نرفت....... خب یه توضیحاتی بدم من عسلم...