سوالی نگاهش کردم چشماشو که به چشمام دوخت قلبم ریخت
اشک تو چشماش جمع شده بود و با اون چشمای اقیانوسیه درشتش با دلخوری نگاهم میکرد
ه:لویی؟بیبی؟چی شده؟
دستشو کشید رو صورتش
ل:یه نگاه به خودت تو ایینه بنداز..
سرشو انداخت پایین و ادامه داد
ل:اون کاره من نیست..میدونمه:منظودت چیه؟
ن:اون کبودیه روی گردنتو میگه شازده
نایل گفت و به سکو تکیه داد
انگار برق سه فاز بهم وصل شده باشه خودمو اویزون کردم لب اب و سرمو کج کردم تا ببینم چه غلطی کردم
یه لاوبایت کوچیک ولی پررنگ روی گردنم بودفااک فاک فااااک
با ترس به لو ذل زدم
فین فینی کرد
ل:نترس میدونم تقصیر تو نبود فقط ..فقط فکر کردم شاید به اندازه کافی برات خوب نباشم
گفت و سرشو پایین گرفت
ن:آآآ ببین چیکار کردی با پسرم اینی که یه شهر حرفیش نبود اینجور مظلوم شدهلوییو چسبوندم به خودم
ه:تو بهترینه منی هیچوقت نمیتونم احساسی که به تو دارمو به کس دیگه ای داشته باشم
لبخند خوشگلی زد
ل:امشبو با ما میای؟
نایل هم سرشو تند تکون دادو دمشو زد رو اب
ن:اره اره اره تورو خداااا بیااا
گفتو لبو لوچشو اویزون کردخندیدم
ه:یادتون رفته من اب شش ندارما
نایل انگار وا رفت
ن:اه..انسانه بی خاصیت
پشت چشم نازک کردم
ل:میتونم به پری دریایی تبدیلت کنم
گفت و با ذوق نگاهم کردتعجب کردم!و راستش یکم ترسیدم.تاحالا تجربشو نداشتم
نایل خواست چیزی بگه
ل:الان نه نایل..هیس
زیر لب گفت ولی شنیدم
ه:خطری نداره؟منظورم واسه شماست..
گفتمو نگاهشون کردم
انگار نایل همش میخواست چیزی بگه ولی نمیگفتل:البته که نه فقط کافیه بخوای
سرمو تکون دادم
ه:من در اختبار شمام سرورم
گفتمو لبخند زدم
ل:بسیار خب
تو گوش نایل چیزی گفت اونم سرشو تکون داد
ن:من برم تو ناودیس منتظرتونم
گفتو به سمت پایین شنا کردسوالی به لویی نگاه کردم ولی اهمیت ندادو به کارش ادامه داد
ل:چشماتو ببند تصور کن داری شنا میکنی باله ها و دمتو تصور کن و کانلا تو حست فرو برو
صداش لرزش خفیفی داشت
چشمامو بستمو تصورش کردم..خب حالا که دست خودم بود یه باله و دمه خفن انتخاب کردم
خودمو با به دم ابی براق تصور کردم با پولکای ریز طلایی دور باله های پایین دمم
داشتم با لویی شنا میکردم دست همو گرفته بودیم و میخندیدیمل:هری؟هریی؟
یهو چشمامو باز کردم
ه:ها ؟چیشده؟!
خندید
ل:واو پسر تو چه کردی؟از منم خوشگل تر شدی که
و تازه وقت کردم به خودم نگاه کنم عین همون چیزیو که تصور کرده بودم!با ذوق دممو تو اب تکون دادم.یکم اب ریختم روی لویی که خندیدو اونم همینکارو کرد
ه:یوهووو منم ازینا دارمممم
گفتم وقتی داشتم به پره های لای انگشتام نگاه میکردمو ناخونامو میکشیدم روش.یکم فشار دادم که جیغم بلند شد
ه:اااااییییی درد داشتل:کرم نریز فرفری
شیطون گفتو خودشو چسبوند بهم و هولم داد تو اب
از ترس چشمامو بستمو نفسمو حبس کردم
صدای خندش باعث شد یه چشممو باز کنم و یواشکی نگاه کنم وقتی خیالم راحت شد اون یکیم باز کردم
ولی هنوز نفسمو نگه داشته بودمدر حالی که سعی داشت خندشو کنترل کنه گفت
ل:نفس بکش هری تو میتونی
سرمو به نشونه منفی تکون دادم
ل:زود باش تو میتونی بهم اعتماد کن
ولی واقعا میترسیدم پس بازم مخالفت کردمشونه هاشو بالا انداخت
ل:بالاخره که تحملت تموم میشه
گفتو یه ابروشو انداخت بالا
راست میگفت.کمکم داشت سرم گیج میرفتو سنگین میشد
بعد حدود پنج دقیقه شروع کردم تند تند نفس کشیدن
و خدارو شکر هنونجور که لویی میگفت هیچی نشددر واقع حسی نداشت
دستمو گرفتو با ذوق گفت
ل:بریم سمت ناودیس میخوام همه جارو نشووونت بدم
همینجور که منو میکشید من دستامون که چطور تو هم قفل شده بود نگاه میکردم و لبخند محوی روی لبام نشسته بودهمه جارو با دقت نگاه میکردم ماهیا سنگا و حتی جلبکا
تاحالا انقدر به این چیزا دقت نکرده بودم .حقیقت اینه که تاحالا اتقدر زیاد زیر اب نمونده بودم که بتونم دقت کنم
همه جا زیبا بودیهو ایستادیم
لویی اروم دستشو توی اب تکون میداد و وقتی به چیزی برخورد کرد که رگه های نازک براقو نشون داد متوقف شد
یه در نسبتا کوچیک باز شد
ل:اول تو برو
سرمو تکون دادمو وارد شدم
و پشت سرمم لویی وارد شدحقیقت اینه که فکم رسماااا افتاد!از بیرون که به داخل در نگاه مکیردم هیچ چیزی معلوم نبود ولی به محض وارد شدنم میتونم بگم...شهر پریا؟اره هنونو دیدم!
پری دریاییای زیادی با رنگا و سنای مختلف شنا میکردنبعضیا باله های نازکو بزرگ داشتن و بعضیا دمای دو رنگه
ولی میتونم قسم بخورم هیچ کدون به زیباییه دم لو نبود..اونجور که اون رنگای مختلف با نظم خاصی کنار هم قرار گرفته بودنو چشمو دنبال خودشون میکشیدن یه ظاهر بی نقص ازش ساخته بود..بگذریم از هیکل فوق سکسیش که لخت بود و...صبر کن ببینم!
تتو؟؟؟؟با کشیده شدن دستم از فکر درومدم
ل:با این دمی که داریو...
یه نگاه به هیکل برهنم انداخت
ل:و این هیکل سکسیت دعا کن دختری چشمش دنبالت نیوفته
نزدیکم شد و زبونشو به لاله گوشم کشید
ل:وگرنه خونش میوفته گردنت
نفسمو که حبس کرده بودم دادم بیرونو سرمو تکون دادم
اون نمیدونست که با این کاراش منو بی طاقت میکنه؟...
-----------------
خاب خاب خاااب بگاییا یه جورایی داره شروع میشه😂
کامنتو ووت فراموش نشه عشقا😚
عال د لاو بچز😍
YOU ARE READING
rainbow mermaid(l.s)
Fanfictionسال ها و پشت هم میگذشتو این راز زیر دریاها دفن شده بود... یه راز بزرگ بین ماهی گیر و پری ماهی گیری که بعد از پیدا کردن یه ماهی کوچولوی رنگین کمونی که حسابی شیفتش شده...ولی همه چیز اونجور که اون تصور میکرد پیش نرفت....... خب یه توضیحاتی بدم من عسلم...