ه:اروم باش بیبی
زیر لب گفتمو برگشتم سمتشون
ه:به مسیح قسم اگه جایی دهنتونو باز کنین و اسمی از لویی یا پری دریاییا ببرین جفتتونو از دیک دار میزنمبا حرص گفتم که زین یهو پرید
ز:فاک گفتی پری دریایی؟لعنت بهت من گفتم افسانه هام دروغ نمیگن
زیر لب ادامه داد
ز:اما یه چیزی میلنگه...
اونقدر اروم بود که به سختی شنیدمچشمامو چرخوندم
ه:لیام اینو جمع کن ببر فردا باید زود بیدار شیم
بی توجه به من اونو تو بغل گرفتو سمت در هدایتش کرد
برگشتم سمت لویی که دیدم سرشو کج کرده و برامدگی شلوارشو لمس میکنهچشمام گشاد شد
ه:چیکار میکنی لو؟؟؟
یهو پرید و با لکنت گفت
ل:امم..چیزه..میدونی..راستش..
سرشو انداخت پایین
ل:من نمیدونم این چیه و انگار ازم اویزونهبا خجالت گفتو سرشو فرو کرد تو یقه لباسم
بلند خندیدم که با تعجب نگاهم کرد
ل:چیزه خنده داری گفتم؟
خندمو جمع کردم
ه:نه لو..این..ولش کن اصلا ولی بدون بدون اون نمیتونی هیچوقت بچه دار شیسرشو تکون داد.و خندید
یکم گذشت که اروم صداش زدم
ه:لو؟
ل:بله؟
خودمو جا به جا کردمو رو تخت خوابوندمش
ه:وقتشه بخوابی..فردا..باز حسه بغض تو گلوم برگشتم.پس اون حرفمو ادامه داد
ل:باید برگردم..
سرمو تکون دادمو دستم فرو کردم تو موهاش
ه:نمیخوام بلایی سرت بیاد رنگین کمونیه من..ولی اگه بشتر بمونی دیگه ندارمت..تازه فهمیدم چی گفتم که ریز ریز خندید
ل:ولی اگه برم باید با اون عجوزه ازدواج کنم
یکم فکر کردم
ه:اومم..
یهو یه بشکن زدم
ه:تو چه قدرتایی داری؟ل:خب..هر کاری میتونم بکنم..میدونی قدرت ما برمیگرده به اصالتمون و خانواده سلطنتی هم دنبال اصالتن و اصالت چیزیه که به پریا قدرت میده..میفهمی جی میگم؟
سرمو تکون دادم
ل:همه پریا قدرتایی دارن ولی خانواده سلطنتی و..من که اخرین باز مونده ی پری رنگین کمونیم بی حدو اندازسیکم فکر کردیم که چیکار کنیم که یهو پرید
ل:فهمیدمممم
ه:چیوو
همینجور که سعی داشت روی راه رفتنش که معلوم بود بلد نیست کار کنه گفت
ل:اونا از یه اصیل چی میخوان؟؟
با خنگی گفتم
ه:که دخترسونو بندازن بهش؟چشماشو چرخوند
ل:اون که اره ولی اونا چی میخوان از داماد و دخترشون؟
با هم گفتیم
:نوه جانشین !!!!خیلی عادی گفتم
ه:خب چه ربطی داشت
یکی زد تو پیشونیش
ل:محض رضای اناهیتا(الهه و خدای دریاها و اقیانوس ها😂😂)یکم فکر کن هری!اونا نوه میخوان!پس ما باید چیکار کنیم که نوه دار نشنو دست از سرم بردارن؟باید یا من یا اون عجوزه استریل باشیم(همون عقیم)پوکر نگاهش کردم
ه:چقدر به اون مغز کوچولوت فشار اوردی که اینو بگی!خب حالا که استریل نیستین
جیغ زد
ل:خب باید بشممممه:چطور؟
ل:شما ادما خنگین..خیلیم خنگین
چشمامو چرخوندم
ه:خب من که از این چیزا سر در نمیارم
ل:میاری.زود باش بزن به اینجا که ماله بچه دار شدنهبا تعجب نگاهش کردم
ه:لو..این خیلی خیلی درد داره و این مربدط به انساناس و تو پری هستی ما باید الته پرییتو استریل کنیم!
ل:نه هر بلایی که وقتی تبدیل به چیزه دیگه اییم سرم بیاد روی اندامای پرییم هم اثر میذارهخب انگار راهی نبود واسه پیچوندنش.و قرار بود در حد فاک درد بکشه
ه:میتونی خودتو بی حس کنی؟
سوالی نگاهم کرد
ه:اونجارو بی حس کن.از قدرتت استفاده کن که درد نکشی چون بدون بی حسی دردش تا سرحده مرگ میبرتتسرشو تکون داد
دستاشو برد بالا چرخوند و یه نور ضعیفی ایجاد شد
دستشو به سمت پایین هدایت کرد
ل:حله
ه:شلوارتو درار
چپ چپ نگاهم کردالبته که از روی شلوارم میشد ولی من نمیتونستم هیجانمو واسه دیدنش کنترل کنم!
شلوارشو درورد که فهمیدم باکسر نداره و نپرسیدم چون باید دوساعت توضیح میدادم چیه
چشمامو بستمو.....
----------
دستم تو موهاش بودو نازش میکردم.این حسه خوبی بهم میداد..حس مالکیت؟اره یه همچین چیزی...ولی وقتی فکر میکردم که اون یه پسره افکارمو پس میزدم
نه نه من استریتم!البته که من هوموفوبیک نبودم ولی اینکه میخواستم قبول کنم به یه پسرحس دارم سخت بود....نور چشممو زد خواستم تو جام تکون بخورم که متوجه یه کپه موی قهوه ای و حجم سبک و کوچیکه بدنش شدم که تقریبا روم خوابیده بود
سرمو کردم تو موهاش و بو کشیدمبوی توت فرنگی میداد.داشتم خمار میشدم که تکون خورد
ل:لوتی نکن بذار بخوابم...
تو خواب غر غر کرد
اخمام رفت تو هم.لوتی کیه؟سرمو تکون دادم به من چه....هووووفاروم صداش زدم
ه:لو؟
تکون نخورد
ه:لولو؟..خوشگلم؟
جلوی دهنمو گرفتم.یه چشمشو موزیانه باز کرد و با یه لبخند گشاد گفت
ل:خوشگلت؟دست پاچه گفتم:پاشو صبح شده
سرشو تکون دادو بیشتر روم خم شد
ل:یکم دیگه....واسه رفتن عجله ندارم
سرشو به سینم فشار دادمو نا محسوس روشو بوسیدم
----------
ل:واو!این دیگه چیههه
ز:به این میگن سفینه ی زمینی
چشم غره رفتم
ه:اذیتش نکن.این ماشینه لویی باهاش اینور اونور میرن
با ذوق سرشو تکون دادو نشست
-----------
اینم از این
بچه ها کامنتای قسمت قبل کم بودا منم باید واسه نوشتن انرژی داشته باشم وگرنه مثل این قسمت میرینم:|😂
ووت و کامنت فراموش نشه عشقا😢
عال د لاو
YOU ARE READING
rainbow mermaid(l.s)
Fanfictionسال ها و پشت هم میگذشتو این راز زیر دریاها دفن شده بود... یه راز بزرگ بین ماهی گیر و پری ماهی گیری که بعد از پیدا کردن یه ماهی کوچولوی رنگین کمونی که حسابی شیفتش شده...ولی همه چیز اونجور که اون تصور میکرد پیش نرفت....... خب یه توضیحاتی بدم من عسلم...