LOU POV:
گوشه دیوار کز کرده بودم و تو افکارم غرق بودم..هوا به شکل فاک واری سرد بود و حس کرختیه بدنم نشون میداد سرما خوردگیه سختیو در پیش دارم..
با باز شدن در از افکار پریشونم خارج شدمقامت شان جلوی در ظاهر شد با یه لبخند کج گوشه لبش
ش:به خاطر زخمات متاسفم بیبی ولی نباید کسی شک کنه
گفتو پوزخند صداداری زد
ل:چقدرم که از زدنم لذت نبردی
گفتم و متوجه صدای فوق علاده خشدارم شدم..شونه ای بالا انداخت
ش:اگه بگم از حرصم کم نشده و سبک نشدم دروغ گفتم
ل:تو مریضی شان..یه مریضه روانیه لعنتی..
اروم خندید و صدای خنده نفرت انگیزش توی سلوله خالی اکو شدلرزه خفیفی به تنم افتاد
ش:فردا تاج گذاریه لویی..میدونم که ما میتونیم اون پیره خرفتو جلوی چشمه همه از پا در بیاریم..
شان هنوز بهم نگفته بود برنامش برای کشتن تایتان چیه و میگفت سوپرایزه..
فکرم از هر چیزی خالی شد و سمت هری کشیده شد..پسری که بخاطر جونم از قلبش گذشت و حالا..نمیدونم کجاست..احتمالا برگشته و داره کنار شومینه شکلات داغ میخوره شایدم با اون دختره موقهوه ای وارد رابطه شده باشه..
با فکر کردن بهش لرزه به تنم افتاد و چشمامو محکم بستم .حتی فکر اینکه بجز من کسیو لمس کنه کنو به مرز جنون میکشونه
با برخورد دست سردی روی شونم تقریبا پریدم
ش:واسه لمس بدنت دلتنگم.. گفتو لباشو روی گردنم کشیدچشمامو محکم روی هم فشار دادم که قطره اشکی از گوشه چشمم سر خورد
خواست ادامه بده ولی با صدای کسی که به سمت سلول میومد سریع عقب کشید
یه سرباز بود..
س:عالی جناب پادشاه شمارو فراخواندندنفسشو فوت کرد بیرون
ش:بسیار خب بریم
ش:به زودی میام little fish
اروم در گوشم گفتو دور شد
وقتی صداشون محو شد به اشکام اجازه ریختن دادم..
____________HARRY POV:
چی فکر میکردیم چی شد..
قصدم اومدن زیر دریاو اشنایی با محل زندگی لو بود ولی الان خودمو جایی میبینم که وقتی لویی به قلابم گیر کرد حتی فمرشم نمیکردم!تنها چیزی که میخواستم شومینه ی گرم اتاقم بود وقتی که لوییو توی بغلم گرفتمو بوی خوب موهاشو استشمام میکنم و دستمو روی پوست ضریف بدنش میکشم..
سرمو تند به اطراف تکون دادم چون اگه بیشتر ادامه میدادم مجبور به لمس خودم میشدم..اونم توی این موقعیت!!!!با به یاد اوردن اینکه حتی نمیدونم دیکم توی این جسم پری دریایی کجاست بیخیال شدمو با انگشتام روی میز ضرب گرفتم..تقریبا یک ساعته که تیلور رفته تا حباب تایتانو بیاره و من به این فکر میکنم که انگار رفته شکلات بیاره که انقدر ریلکس راجب اوردن حباب عمر پادشاه حرف میزنه!
نفسمو فوت کردم
نایل کلافه دستشو پشت سرش حلقه کرد
ن:لطفا هری!دست از این کار مزخرف وردار
سوالی نگاهش کردم
عصبی گفت
ن:اون انگشتاتو روی میز نکوووووب
سرمو تکون دادمبهم نزدیک شد
ن:این شانس بی نظیر چطور نصیبم شده که تو حرف نمیزنی؟
گفتو دستشو روی شونم انداخت
ه:بی اندازه نگران لوییم..دلم میخواد همه چیز تموم شه..
نایل خواست چیزی بگه که تیلور نغس نفس زنان وارد اتاق شد و شروع کرد تند تند حرف زدنت:باورتون نمیشه چی شده
با ترس ازینکه چه اتفاق بدی ممکنه افتاده باشه بلند شدمو سمتش شنا کردم
ه:چی شده تی؟
ت:فردا تاج گذاریهههه
گفتو با هیجان از گردنم اویزون شدلبخند گشاده زدمو منم بغلش کردم..این به این معنا بود که فردا میتونم بعد تقریبا یک هفته لوییمو ببینم..
با صدای سرفه ی مصلحتیه نایل جدا شدیم
ن:تی؟حبابو پیدا کردی؟
سرشو با تردید تکون داد و من براق شدنم چشماشو دیدم که تر شده بوده:گریه میکنی؟
سرشو تکون داد
ت:نه این به خاطر حساسیته..
گفتو با حساسیت تمام حبابی که توی دستاش بودو سمتمون گرفت
خواستم لمسش کنم
ن:اون خیلی حساسه هری و ما الان قصد ترکوندنشو نداریمبا وسواس دستمو عقب کشیدم
ه:خب ما باید چیکار کنیم؟
ت:همونجور که گفتم فردا تاج گذاریه و..
با تردید ادامه داد
ت:عروسیه لو و ال
حجوم خون به پوستمو حس کردمسریع ادامه داد
ت:نترس به اونجاها نمیکشه هری..فقط لحظه ای که تاجرو میذاره روی سرش باید این حباب ترکیده شه
ه:چرا اون لحظه؟؟
نایل ادامه حرف تیلورو گرفت
ن:تایتان هفتاد ساله میشه و در این سن هر پادشاهی قدرته جاودانگی میگیره و دیگه حباب یا هرچیزه دیگه ای نمیتونه اونو بکشه..هیچ پادشاهی به این سن نرسیده چون قبلش مردهاوضاع حساس شده بودو استرس وجودمو گرفته بود..فقط یه لخظه حواس پرتی میتونست باعث یک عمر پشیمونی بشه..
سرمو تکون دادم
ت:خب پسرا نقشه اینه..
___________از زیر کلاهی که فکر کنم نصف صورتمو گرفته بود به اطراف نگاه کردم تیلور و نایل با تیپ مبدل چپ و راست من ایستاده بودن گوشه سالن ایستاده بودیم و به مهمانا که هر لحظه بیشتر میشد نگاه میکردیم
صحبت های دوتا از سربازا توجهمو جلب کرد
س1:پرینسسو پیدا کردی؟؟
س2:نه..معلوم نیست کجا غیب شده..
س1:پادشاه مارو میکشه لعنتی..هووف
با دور شدنشون منم بیخیال فکر کردن به این شدم که اون هرزه گم شده...
_______________
ال گم شده؟ریلی؟
:||
بک تو یوووووو😭
یو دراگ می دون یو فاک مییییی
رد دادم:|
اوکی بای فقط کامنتو ووت فراموش نشه وگرنه سد اندینگش میکنم😂
راجب اون یکی ففی که گفته بودم تا شب یه توضیحاتی میدم
به ریش مرلین قسم کامنتا رو به شرط نرسونین میرم زیر اب تا یه هفته اپ نمیکنم:|😂
ووت20
کامنت20
عال د لاو😘
YOU ARE READING
rainbow mermaid(l.s)
Fanfictionسال ها و پشت هم میگذشتو این راز زیر دریاها دفن شده بود... یه راز بزرگ بین ماهی گیر و پری ماهی گیری که بعد از پیدا کردن یه ماهی کوچولوی رنگین کمونی که حسابی شیفتش شده...ولی همه چیز اونجور که اون تصور میکرد پیش نرفت....... خب یه توضیحاتی بدم من عسلم...