22

501 110 51
                                    

TAYLOR POV:
ت:بذار با هم صحبت  کنیم باشه..؟؟
با ترس زمزمه کرد
بغضمو قورت دادم..سعی کردم فقط یه خاطره ی خوب ازش یادم بیاد که مانعم بشه..

ولی لعنتی..دریغ از یکی!
تردیدو گذاشتم کنار..
تی:لعنتی..لیاقتت مرگه..مرگ!!
گفتمو خواستم حبابو به زمین بکوبم ولی نفسم تو سینم حبس شد..حس کردم نفس کشیدن دیگه ممکن نیست
وقت تشد فکر کنم چه اتفاقی داره میوفته..

اگه این اخرین باریه که نفس میکشم پس باید مفید باشه..
بدون توجه به سردی دستان و شل شدن باله هام اهرین و تمام توانیو که داشتم جمع کردمو..حبابو به زمین زدم..
اخرین چیزایی که شنیدم صدای فریادی بود که نشونش پایان زندگی تایتان بود...
همه جا تاریک..و صداها کم کم محو شد..

____________
HARRY POV:
نمیخواستم دیدارم با لو انقد دردناک باشه..وقتی که بالای بدن بی جون نایل نشستیمو سعی در مهار اشکامون نداریم..
سرمو بالا گرفتم تا وشمایی که بی قرارشون بودمو ببینم..ولی دردسر!!!مگه میشه؟؟؟


جیغ لویی بلند شد وقتی تیری به سمت تیلور پرتاب شد..ولی اون دختر کم نیورد و در اخرین لحظه خبابو به زمین زد..
لویی با بی قراره سعی دلشت به سمتش بره تا بغلش کنه ولی این میتونست خطرناک باشه..

با بفض گرفتمش و سعی کردم مشتاش که به سینم میخوردو نادیده بگیرم!
اشک میریختو جیغاشو خفه میکرد..
تایتان پیش چشمه همه داشت جون میداد..
روی زمین به خودش میپیچید و اینش جالب بود اونقدر نفرت انگیز بود واسه همه که هیچکس جز همسرش که بالای سرش اشک میریخت سمتش نیومد..!


با یه حرکت از بغلم بیرون اومدو سمت کسی که تیر پرتاب کرده بود برگشت و زیر لب زمزمه کرد
ل:شان...
غرید و میتونستم نفسای عصبیشو حس کنم!
ل:میکشمت عوضیییی
اینبار داد زدو پولکای دمش درخشان شدن..


سمتش حجوم بردم تا ترومش کنم ولی تا دستم با بدنش تماس پیدا کرد برق شدیدیو تو وجودم حس کردم..لعنتی!!
عقب عقب رفتم و متوجه شدم تیلور و نایل نیستن ..!
_____________
LOU POV:
بلند خندید که عصبانیتمو بیشنر کرد...تیلور و نایل..بهترین دوستام جلوی چشمم صدمه دیدن و حالا نوبت شانه که برع اون دنیا!
ش:اوه کام عان..ماهب کوچولو عصبی شد؟
ببن خنده هاش گفت و من اینبار سعی نداشتم جلوی الکتریسیته ای که توی وجودم حرکت میکردو به دستام منتقل میشدو بگیرم!


فکر نمیکرد انجامش بدم..شاید فکر کنین خیلی سادست ولی انرزی زیادی ازم گرفته شد وقتی تمام اون اموتجو سمتش فرستادم..
مثل اثار سوختگی بود..تمام اون نقطه سیاه و دودی شده بود و اون وسط شان روی زمین بی جون افتاده بود..

تمام بدنش سیاه شده بودو از سرش و بعضی قسمتاش خون زیادی میرفت..
تا به حال انقدر قدرتو یه جا خالی نکرده بودم..با حس سیاهی رفتن چشمامو شل شدن بدنم دیگه چیزی خس نکردم..
ه:لوییییی
________________
HARRY POV:

داشت روی زمین میوفتاد پس بیخیال شک وحشتناکی که بهم وارد شده بود شدمو سمتش حجوم بردم و قبل از برخوردش با زمین گرفتمش..
ه:لوییی..تورو خدا..چ..چشماتو باز کن..نباید بری..نباید منو تنها بذاری لعنتیییییییی..


بین هق هقام گفتمو صورتشو غرق بوسه کردم
ه:منه لعنتی..ولت کردم تا زندگی کنی..زنده باشی..خوشحال باشییییی و حالا تو بدن بی حستو تحویلم میدی؟؟؟؟؟
اشک میریختمو سعی داشتم فریادامو خفه کنم همه رفته بودن..

بهتره بگم فرار کرده بودن پس با حس دستی روی شونم تقریبا پریدم
دختری که کلاه سفید با یه + قرمز رو سرش بود للخند زد
:بذار کمکت کنم..
بهش میخورد پرستار باشه پس واسه امتحان اخرین شانسم تند تند سرمو تکون دادم..


****
سه روز بود که اینجا بودم..لویی حالش روز به روز بدتر میشد تب میکردو چند لحظه بعدش بدنش مثل مرده ها یخ بود!حتی گاهی ضربان هم نداشت که اون لحظه من خودمو مرده فرض میکردم..


تیلور و نایلم به همین بخش اومده بودن..تیلور حالش بهتر شده بود ولی اصلا حرف نمیزد اما نایل..بهتره نگم!چون حال اونم یچیزی تو مایه های لویی بود..ولی دوبار تونست چشماشو بار کنه..دکترا میگفتن بزودی خوب میشه..


در حالی که نگرانی اصلی من خوب شدن لو بود..
مثل هر شب کنار تختش نشسته بودم و به این فکر میکردم که مثل فیلمای اکشن بودیم..ولی اگه واسه کسی تعریف کنم رسما منو به تیمارستان میبرن..

توی افکار خودم بودم که حرفای زین توی سرم اومد..منظورش از اعماق قلب ایمان بیار چی بود؟؟
با تکون خورد ضعیف انگشتای فینگیل لویی زیر دستام تمام افکارمو کنار زدمو به فرشته کوچولوم که واسه دیدن اقیانوس چشماش لحظه شماری میکردم نگاه کردم..

اروم تکون میخوردو زیر لب زمزمه میکرد..
ل:هر..هری..تنهام نذار..
بغض به گلوم فشار اورد..
ه:تنهات نمیذارم بیبی..دیگه همیشه پیشتم..!
گفتم و اروم چشماشو باز کرد


لبخندی به روم زد که فکر کنم جون گرفتم!
ل:نکنه من مردمو توام فرشتع ای؟
لحنش جدی بود ولی صدای خش دارش ذینو نشون میداد که تو حال خودش نیست
بین اشکام خندیدم
ه:زنده ای فرشته..منم اینجام تا تورو بدزدم!
________________
اقااااا نت ندارم اینم مث جغد اومدم اپ کنم ک بد قول نشم!
شمام مهربون باشین خوشگل ووت و کامنت بذاااارین
عال د لاو بچز
ووت 20
کامنت20

rainbow mermaid(l.s)Where stories live. Discover now