ليام : من و زين ميريم كلاب گي ها
شمام ميتونين برين تو كلاب استريتا اگه هيلي لزبين نيست
و با اين حرفش همه خنديدن!داد هري :
با نايل و هيلي و لو رفتم تو كلاب
رو يه ميز نشستيم و من ترجيح دادم شراب نخورم
همون يبار كه تو مهمونيه شركت خوردم و مست كردم برام بس بود.
لويي : هري نميخوري ؟
هري : ممنون .
لويي با لبخند شيطانيش به هيلي و نايل كه وسط داشتت ميرقصيدن اشاره كرد و گفت
لويي : بين اينا خبريه
خنديدم
هري : فكر كنم از اول بود !---------------------------------
هري : خب امممم فك كنم سفيده خوب باشه
لويي : تو اون شبيه گربه ميشم!
از كيوتيه لويي دماغمو چين دادم و لبخند زدم
اون كوچولوو كيوته
خوشگله ! چشماي اون به چشماي هيچكس نميرسه چون اون تكه.
لويي : اون قرمزه خوبه
با ديدن اون كت تك رنگ قرمز كه مناسب لويي بود سر تكون دادم.
لويي كتو برداشت كه بپوشه
وقتي رفت تو اتاق پرو گوشيش زنگ خورد و من ميتونستم بشنوم چي ميگه.لويي : اوه سلام دنيل ، مرسي ، اره خوبه ، اوه يه لحظه گوشي دستت بعدا بهت زنگ ميزنم ، سلام النور ، اوهوم ، اره با پدرت صحبت كردم ، يه لحظه پشت خطي دارم ، سلام بفرماييد، ....، وات د فااااااك
با اين دادش پريدم!!!!
از اتاق پرو اومد بيرون
لويي : بريانا ، خودتي ؟
كت از دستش افتاد و من سريع گرفتمش
لويي : ت ... تو اومدي لندن ، واي خدا ، نه يعني خوش اومدي ، نه ، نه الان اومدم خريد ، اممم با دوستم اره ، خوبه ، خدافظ.
لويي گوشيو قطع كرد و همينجور هنگ بروبروش نگاه ميكرد
هري : لويي پوشيدي كتتو ؟ لويي ؟
لويي به خودش اومد و سرشو تكون داد
لويي : ميگيرمش
سرمو تكون دادم و رفتم كنار فروشنده
لو كنارم وايساد و شنيدم كه گف : واي شدن سه تا ، بايد هر سه تا شونو با هم تحمل كنم .
هري : خوبي ؟
لويي : ا ... اره، خوبم
رفتيم بيرون و سوار ماشين شديم
هري : خب ، ديگه خريد نداري ؟
لويي سرشو به نشونه نه تكون داد
لو : ميري خونه خودت ؟
هري : اره
تو راه ساكت بوديم اگه نفس هاي عميق لوييو ناديده بگيرم.
رسيديم و از لويي تشكر كردم و رفتم تو خونه
جما و مامان بيرون بودن رابينم باهاشون بود پيدا نكردم پس رفتم سمت اتاقمو خودمو رو تخت پرت كردم.داد لويي :
واي خدا من نميتونم
اول النور بود ميتونستم دست به سرش كنم اما الان النور دنيل بريانا
گوشيم زنگ خورد و چون هنگ بودم بدون توجه به اينكه كيه جواب دادم.دنيل : سلام
دنيل : لويي؟
دنيل : لويي چرا جوابمو نميدي
لويي : هان بله دنيل؟
دنيل : سلام كردم
لويي :اهان ، سلام.
دنيل : خوبي ؟
لويي : ممنون
دنيل : ميگم امشب ميتونيم بريم بيرون ؟
لويي : ا... اوه نه ! من مهمان دارم
دنيل : اما لويي تو سه شبه داري كنسل ميكني
پس من ميام خونت و بهت كمك ميكنم تا از مهمانت پذيرايي كني.
لويي : ن.. نه ممنون
دنيل : حرف نباشه ، ساعت٧ اونجام لاو
محكم زدم رو پيشونيم
لويي : حالا رسما به فاك رفتي تاملينسون
ولي يكدفعه فكري به ذهنم افتادNazar and vote please 🔥
YOU ARE READING
Liar [L.S]
Fanfictionاگر دروغ گفتنِ من ، به داشتنِ تو ختم ميشد ، من حاضر بودم زود تر از اينا اين دروغ رو فاش كنم !