Last Chapter

2.1K 185 49
                                    

اهنگ اين چپتر : perfect از Ed
sheeran


هري لبخند قشنگي زد و به سمت لويي حركت كرد
كيفشو رو صندلي كنار ميز گذاشتم و لويي رو بغل كرد.
لويي هم هري رو بغل كرد و تو موهاش نفس كشيد
استرس زيادي داشت و ديدن هري تونست كل استرساشو از بين ببره و بهش اميد بده.
هري تو بغل لويي لبخند زد و اروم ازش جدا شد و يه بوسه كوچيك رو لباش گذاشت.
لويي : بشين
هري اروم رو صندلي نشست و لويي هم رو صندليش اونور ميز نشست
هري : چيزي شده ؟
لويي : نه ! فقط خواستم يه چيزي بخوريم و يكم
حرف بزنيم

بعد از اين حرف لويي ، خدمتكار اومد و غذاهاي خاص و قشنگي رو چيد رو ميز
بعد اينكه خدمتكار رفت ، لويي دستپاچه به هري لبخند زد و اونا مشغوله خوردنه غذاشون شدن
بعد اينكه غذاشونو در سكوت كامل خوردن ، لويي سعي كرد استرسشو پس بزنه ، پس يه سرفه ارومي كرد و سرشو بالا اورد و رو به هري گفت : امممم ،ازت خواستم كه  بياي اينجا تا يه چيز مهمو بهت بگم.
هري يكمي تعجب كرد اما لبخند كوچيكي زد و رو به لويي با مهربوني گفت : البته ؟
لويي : خب ، ميدونم الان دو سه ماه از رابطمون ميگذره و تو ميدوني من چقد عاشقتم ! طوري عاشقتم كه نميخام تورو با هيچي عوض كنم هري
لويي بعد اينكه اينارو گفت دست هري رو تو دستش گرفت و ادامه داد : من .... من و تو دوست پسر هميم و تقريبا همه اينو ميدونن ! تونستيم با هم و با عشق هم از پس خيلي چيزا بر بياييم.


لويي اروم دستشو از رو دست هري برداشت و توي جيب كتش گذاشت و بعد ، يه جعبه مخمليه مشكي رو از توش در اورد
لويي : من با تمام وجودم دوست دارم هري !
بعدش در جعبرو باز كرد و اون حلقه ي نگيني اي كه برق  ميزد رو نشون هري داد
لويي : با من ازدواج ميكني هري ؟





هيلي : خاكككك تو سرمممم لويي پاشووووووو دير شدددددد
هيلي پاهاي لويي رو كشيد تا بتونه از رو تخت بكشتش پايين اما لويي پاهاشو از دستاش جدا كرد
هيلي : بلندددد شوووو لويييي امروز روز عروسيتههه
لويي : خب باشه چيك....
لويي بعد اينكه اناليز كرد هيلي چي گفت ، داد بلندي زد و از رو تختش بلند شد
تا چشاشو باز كرد چشش به كت و شلوار جلوش خورد
لويي : شتتتتتت
سريع از رو تخت بلند شد و دويد سمت دستشويي اتاقش
هيلي : بدو الان داد اونا در مياد
و اين حرف هيلي هم شد

كول درو محكم باز كرد و بدون توجه به هيچي داد زد : خاك تو مخت كنن هيلي نميتوني بيدارش كني مگ...
وقتي چشش به هيلي خورد كه با اخم نگاش ميكرد ساكت شد و لخند مليحي زد
كول : اوا ، عشقم بيدار شد ؟
هيلي : گمشو تا يه بلايي سرت نياوردم
كول: با كمال ميل پرنسس
و بعد يه لبخند مليح و چشمك زد بعد از اتاق رفت بيرون.
هيلي واقعا نميدونست بايد بگه كول بامزست يا بي مزه.
لويي سريع از دستشويي بيرون اومد و كت و شلوارشو برداشت
هيلي : بدو ، بعدش برو پايين تا ارايشگر موهاتو درست كنه.
لويي دستپاچه لباساشو پوشيد و از پله ها دويد پايين.

Liar [L.S]Where stories live. Discover now