Chapter 27

1.3K 166 27
                                    

لويي : وات د فااااك هري ! يعني چي كه گير كردم ؟ ميخواي توي دستشويي بميرم ؟

هري : يعني توي دستشويي خراب رفتي ! تقصير من چيه ! پففف الان صداي داد ليام در مياد.
لويي : برو به يه نگهباني يه خري بگو بياد اينو بازش كنه.
هري از دستشويي بيرون رفت و با ديدن اول نگهبان صداش كرد و اونو سمت دسشويي كشوند و ازش خواست تا درو باز كنه
نگهبان درو باز كرد و هري با خودش گفت حتما بلد بوده ديگه!

لويي اومد بيرون و هري از نگهبان تشكر كرد و لوييو بغل كرد
هري : حالت خوبه ؟ خفه نشدي ؟
لويي : يكم ديگه اونجا ميموندم از بوي گند خفه ميشدم
هري خنديد ولي با صداي دادي كه از پشت سرش اومد به معناي واقعيه كلمه خفه شد
ليام : شما دوتاااااا يك ساعته ما رو علاف كردين حالا دارين تو دستشويي به هم ابراز علاقه ميكنين ؟
لويي ترسيده سرشو به نشونه نه تكون داد و گفت : نه نه بخدا من گير كرده بودم.
زين هنگ پرسيد : كجا ؟ تو دستشويي
لويي سرشو تكون داد و همين كافي بود تا نايل با بلند ترين صداي ممكن بخنده
زينم خندش گرفته بود اما ليام هنوز عصبي اونجا
ايستاده بود.

ليام : بريم
همه پشت ليام حركت كردن
وقتي سوار ماشين شدن با قيافه عصبيه هيلي مواجه شدن
هيلي : دو ساعت منو كاشتين اينجا كجا بودين ؟
نايل همونطور كه دكمه رو ميزد تا ماشين حركت كنه خنديد و گفت : ببخشيد لاو لويي تو دستشويي گير كرده بود.
هيلي بلند خنديد و برگشت و به لويي گفت
هيلي : الان خوبي مستر تاملينسون ؟
لويي چشم غره رفت و روشو سمت پنجره كرد
تا رسيدن به ويلاي شيكشون ماشين ساكت ساكت بود فقط صداي اهنگ بود كه ميومد.

وقتي به ويلا رسيدن وسيله هاشونو برداشتن و رفتن داخل ويلا.
دم در ويلا كول رو ديدن كه با نيش باز لبخند ميزد و ابروهاشو تكون ميداد
لويي : چيزي زدي ؟
كول : ديوانه
همه رفتن داخل
ليام : خب امشب همه خسته ايم بهتره فردا بريم يكم دور بزنيم الانم برين اتاقاتونو انتخاب كنين اتاق پاييني واسه من و زينه
ليام و زين رفتن داخل اتاق مورد نظرشون
زين روي تخت دراز كشيد و داشت با گوشيش با كسي چت ميكرد

ليامم بعد اينكه لباساشو عوض كرد روي تخت كنار زين دراز كشيد و گفت : با كي چت ميكني ؟
زين گوشيشو گذاشت تو جيبش و گفت : داشتم با جما چت ميكردم تا ببينم اوضاع اونور چطوره گفت خوبه اما هنوزم عصبي ان واقعا دلم براي هز و لو ميسوزه
ليام : منم ، و البته ميدونم كه بلاخره خانواده اونام متوجه اشتباهشون ميشن
زين لبخند كيوتي زد و گفت : اميدوارم
بعد خودشو تو بغل ليام قايم كرد و هردوشون " با هم " استراحت خوبي داشتن.


طبقه بالا ، روبروي اتاق كول و كنار اتاق نايل هري و لويي بودن كهربا چشاي خمار و بدون هيچ حرفي بهم نگاه ميكردن.
هري اروم رو تخت نشست و بوليزشو دور اورد
لوييم همينكارو كرد.
هر دوشون ميدونستن از وقتي كه دوست پسر هم شدن با هم سكس نداشتن لويي دراز كشيد و هري با حالت خبيثي روش خيمه زد
اروم خم شد و شروع كرد به بوسيدن لباي لويي
بوسشون از اول هم اروم نبود و اونا خيلي خيس همديگرو ميبوسيدن.

Liar [L.S]Where stories live. Discover now