دان راوي :
هري با استرس ناخوناشو جويد
دستشو تو موهاش كرد
باز هي ناخوناشو جوييد.
باز دستشو تو موهاش كرد
تو طول اتاق راه رفت
باز ناخوناشو جويد ، باز دستشو تو موهاش كرد
هري ب ترتيب و پشت سر هم هي اينكارو انحام ميداد
كول و نايل از اون بدتر
كول هي تو ليوانش اب ميريخت و ميخورد
نايل هي پا و دستشو تكون ميداد.
اين سه نفر همه اين كارارو به ترتيب انجام ميدادن
هري : ح.... حالا چيكار ك ... كنم ؟ من .. من فك ميكردم اين لعنتي زودتر تموم ميشه اما .... اما حالا اونا ميخان كه با هم اشنا شن خدا ... اگه .. اگه
كول : عاروم باش هري ..... وايسا فك كنم ببينم چ خاكي تو سرم بريزم.
نايل : نميشه كاري كرد ، بايد امشب برن.
هري : برن ؟ فك كردي لويي قبول ميكنه با من بياد ؟ اون گي نيس و
كول : ولي بابد بياد مگه نه ؟
نايل : اگه اين خبر لنتي تو روزنامه چاپ نميشد ....
كول: ب هر حال خانواده هري ميدونستن.نميدونين دارن راجب چي حرف ميزنن؟ امروز يه زنگ فاكي به گوشي هري زدن ! خانوادش ! و اونا از هري خاستن تا قرار بزاره و با لويي اشناش كنن.
حتي انه با مامان لوييم هماهنگ كرده بود
اين همون چيزي بود ك هري و لويي ازش ميترسيدن
شايد خانوادشون ميخاستن امتحانشون كنن تا بيينن ايا واقن گي هستن يا نه ؟ كي ميدونه ؟ من ميدونم ؟ ليام ميدونه ؟ نايل ميدونه ؟ هري ميدونه ؟
زين ميدونه ؟ لويي ميدونه ؟
هيشكي جز قلب هري و لويي نميدونه
هري از وقتي سيزده سالش بود از ال جي بي تيا حمايت ميكرد شايد بگين يه بچه سيزده ساله چ چيزي از ال جي بي تيا ميدونه ولي هري باهوش تر از اين حرفا بود اون موقع هري يه پرچم رنگين كمون رو روي ديوار اتاقش نصب كرده بود.
جما شك كرد وقتي اتاقشو ديد با خودش گف نكنه هري ي ال حي بي تيه ؟ باي ؟ گي ؟
هرچي ! هري الانم نميدونه چيه !
دلايلي ك هري رو تو اين مورد ب شك انداخته اينه كه هي به لويي زل ميزنه ! عكساشوسرچ ميكنه! دنبال بهونه اي ميگرده تا لويي رو ببينه يا باهاش حرف بزنه اينا به اندازه كافي منطقي هستن تا هري رو به شك بندازن.و از اونور لويي ، هنوز از ملاقات خانواده هاشون خبر نداره ولي فكرش بيشتر از اين درگيره.
بايد قبول كنه گيه ؟ يا بايد قبول كنه بايه ؟
چرا همه چي انقد پيچيدس ؟
بيشتر مردم وقتي رل ميزنن ميفمن
مثلا يكي روبي اف افش كراش داره و ميفهمه لزبينه
و يكي مثل لويي خيلي به منشيش توجه داره
اوه ! لويي خودشو لو داد
لويي با خودش گفتر: چرا هيچوقت سعي نكردي ي دخترو دوست داشته باشي ؟ چرا هيچوقت با ي دختر سكس نداشتي ؟ درصورتي كه يه پسرو بوسيدي.
لويي با فهميدن اينكه گي ايه سرشو گذاشت رو دستاش
ن كه تازه فهميده باشه ، يا بهرخاطر حساش به هري بهراجبار خودشو گي خطاب كرده باشه
لويي از خيلي وقت پيششا اينحوري بودمثلا دوسال پيش ، سر همين چيزا با خانوادش دعوا كرد از همون موقع تا موقعي كهر خبر رابطش با هري پيچيد ، هيچ بحثي با خانوادش نداشت.
حالا كه با زين حرف زده بود انگار ذهنش باز تر شده بود.
تو همين چند ساعت خيلي چيزا راجب گي ها فهميد و تازه بيشتر درك كرد كه چقدر گي يه !
اما الان اصلا نميخاست به اين فك كنه ك كيو به عنوان دوس پسرش انتخاب كنه !
اون دوست پسر داشت ! اره يه دوست پسر فيك داشت !
YOU ARE READING
Liar [L.S]
Fanfictionاگر دروغ گفتنِ من ، به داشتنِ تو ختم ميشد ، من حاضر بودم زود تر از اينا اين دروغ رو فاش كنم !