-امروز چند شنبه اس?
-شنبه… خبریه?
هری که برای اولین میشنید که زین به تاریخ اهمیت بده با تعجب پرسید و صندلی چرخدارش رو سمت مبل زین هل داد و با گرفتن دسته ی مبل متوقف شد.
-هوم?
-خبری نیست… زنگ بزن آده… بگو بره دنبال اون دوتا… بیارتشون اینجا
-هــــا? حالا که اونا ول کردن تو دست بر نمیداری?
-زنگ بزن هری!
-دردسر نساز برامون زین به اندازه ی کافی داریم!
-هری… زنگ بزن!
-فاک یو !
هری تقریبا داد زد و با بار دیگه صندلیش رو به سمت میزش هل داد و با رسیدن بهش دست هاش رو روی لبه ی میز فشرد .
همونطور که زیرلب به زین که هیچ وقت زبونش به توضیح دادن قصدش تکون نمیخورد فحش میداد شماره ی آده که بدون اینکه بگه کجا میره از خونه بیرون رفته بود رو گرفت.
دقیقا زمانی که از جواب داده شدن تماسش ناامید شده بود تماس برقرار شد و صدای آده توی گوشی پیچید.
-ها?
-کجایی?
-یه… جا…
آده بریده گفت و بعد نفس عمیقی کشید… هری از عادی نبودن صدای نفس آده اخمش رو توی هم کشید و گوشی رو بیشتر به گوشش چسبوند.
-اونجا… کجایی آده?
-کارتو بگـ… اوه خدای من… آره
آده تقریبا جیغ زد و هری از کم شدن صدا حدس زد که آده گوشی رو از خودش دور کرده… اون صدا اصلا عادی نبود… اصلا!
-هی تو اونجا چه خبره?
-خبرای خوب… بهت زنگ میزنم
آده بیحال خندید و تماس رو بدون اینکه منتظر بمونه قطع کرد… چهره ی هری از اون درهم تر نمیشد! چرا آده باید توی اون شرایط تماسش رو اصلا جواب میداد?
-لعنت بهش
هری بلند گفت و گوشیش رو با حالت چندشی روی میز انداخت و سرش رو تکون داد و تایپ کردن کد هایی رو که خیلی وقت درگیرشون بود رو از سر گرفت.
-چی شد?
زین با کنجکاوی پرسید و روی مبل چرخید و چونه اش رو روی پشتی مبلی که روش نشسته بود و پشت به فضایی بود که میز هری اونجا بود ،گذاشت.
-اون قسم خورده تماساشو تو هر موقعتی جواب بده?
هری با بدخلقی پرسید و توی صندلیش سمت زین چرخید.
-تماس مارو آره… اون همیشه جواب میده!
-پس لعنت بهش!
هری تکرار کرد و زین از چهره ی درهم هری آروم خندید.
YOU ARE READING
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!