-چیزی میخورین?
کتز پرسید و حواسش رو جمع کرد که شلوار بلندش کاملا پابندش رو بپوشونه.
مطمئن بود که آده به دوست هاش میگه اما به هرحال دوست نداشت کسی پابندش رو ببینه.
-ممنونیم که گذاشتی بیایم اینجا
لیام به ارومی گفت و لبخند زد و اختیار لبخند نزدن رو از کتز گرفت .
-خواهش میکنم… نگفتین… چیزی خوردین اصلا? به قیافتون نمیاد
-اگه منظورت شامه باید بگم نه اما استرس و حرص زیاد خوردیم
هری اروم گفت و دستش رو برای بار هزارم کلافه توی موهاش کشید.
فکرش تمام مدت درگیر بود که گبی کجاست? اون دختر قطعا گیر مکوی افتاده بود و این اصلا خوب به نظر نمیرسید.
-نگران نباش… شاید تونسته باشه فرار کنه
لویی که سمت چپ هری نشسته بود اروم گفت و به پسر که اضطراب از تمام حرکاتش پیدا بود با نگرانی نگاه کرد.
اون پسر خوش برخورد و دوست داشتنی ای نبود اما لویی میتونست ببینه که چطور هواش رو داشت.
طوری که اول از همه از خونه خارجش کرده بود یا وقتی که توی کوچه ها راه میرفتن ،طوری که پشت سرش راه میرفت و با شنیدن کوچکترین صدایی کمرش رو لمس میکرد تا بهتر مراقبش باشه.
لویی همه اینهارو میدید و حالا شاید اونقدر هم اخم ها و داد و بیداد های هری براش ترسناک نبود.
-مکوی میکشتش
-شاید فرار کرده باشه
-امیدوارم
هری گفت و سرش رو به ارومی تکون داد و نیم نگاهی به لویی انداخت.
لویی برای لمس کردن شونه ی پسر برای دلداری دادن کردد بود و در اخر هم منصرف شد.
-توی خونه چندان پر از نعمت نیست اما یکم تاکو و ماست و اسفناج دارم… میتونه سیر کنه حدس میزنم
کتز گفت و شال نازک دور شونه هاش رو برداشت و بی اینکه فکری راجبش بکنه دور بدن فرانسیس که تاپ گشادی پوشیده بود و به نظر میرسید فشارش افتاده باشه انداخت و سمت اشپزخونه رفت.
و این آده بود که با چشم های ریز شده به فرانسیس که لب هاش از هم باز مونده بود خیره شد.
-اون مال منه!
آده بی مقدمه گفت و نگاه همه رو به سمت خودش کشید.
-هی هی دختر من رقیب نیستم!
فرانسیس دست هاش رو بالا برد و با لحن ترسیده ی ساختگی ای گفت و نیم نگاهی به مسیر رفتن کتز انداخت و مطمئن شد که اون دختر اونجا نیست.
ESTÁS LEYENDO
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED
FanficHighest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!