32.[what is the end?]

4.3K 828 646
                                    

-هنوز خوابه?

-آره بذارین بخوابه

آده اروم جواب زین رو داد و با قدم های اروم درحالی که با تیشرت و شلوارکی و حوله ی خیلی کوچیکی که از فرانسیس قرض گرفته بود به سمت حموم کوچیک زیرزمین رفت و زین رو با جمعی که هنوز خواب بودن تنها گذاشت.

فرانسیس اما از همه زودتر بلند شده بود و طبق روال همیشگی زندگیش به ورزشگاهی رفته بود که اونجا به بچه های کوچیک پارکور اموزش میداد… به جز کارهای کامپیوتریش که بر خلاف خاله ی ناتنیش کاملا در چهارچوب قانون بود،نیاز به تحرک هم داشت و هیکل کوچولو اما رو فرم و عضله ایش گواه این مسئله بود.

زین چند دقیقه ای نشسته روی مبل یک نفره ی مقابل مبل سه نفره گذروند و تمام مدت به این فکر کرد که چطور میتونه خودش و دیگران رو نجات بده.

هری خودش رو مقصر میدونست و این توی تنهایی به زین گفته بود.

اینکه قبل از اینکه به فکر برطرف کردن نیازش که خیلی وقت بود که بهش بی توجه بود و تقریبا از یاد برده بودش،میباید حواسش رو جمع شرایط میکرد اما نکرده بود و حالا…

اما زین میدونست که این تنها تقصیر هری یا گبی نیست… این ضعف امنیت دستگاه هاشون بود… چیزی که از اطمینان بیش از حدشون به تواناییشون نشأت میگرفت.

زین از جا بلند شد و به سمت اشپزخونه رفت تا اب جوش رو اماده کنه تا بتونه چهره ی درهم سر و صبح اون جمع رو با قهوه یا چای سرحال تر کنه… از دیدن کلافگی و پوچی خسته شده بود.

وارد اشپزخونه شد و موقع برداشتن کتری از روی کابینت متوجه جعبه و برگه ای شد که اونجا کذاشته شده بود.

برگه از تکه ی بزرگتری کنده شده بود و نوشته ی بد خطش نشون میداد که نویسنده اون رو با عجله نوشته.

*هی زین
معذرت میخوام اما نمیتونستم برات اسلحه گیر بیارم چون اشناش رو ندارم اما اینو خیلی وقته دارمهدیه گرفتم اما استفاده نشده و عالیهامیدوارم باهاش به خودت اسیب نزنی و مجبورم نشی به کسی اسیب برسونی.
اونطور که گفتی اونا قیافتو میشناسن پس از هدیه امم استفاده کنتو یه فستیوال پارکور خریدمش!!

××فرانسیس××

زین نوشته رو خوند وربعد اون رو کنار گذاشت و جعبه رو که بی شباهت به جعبه ی کفشی که رنگ شده باشه نبود رو باز کرد.

Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETEDHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin