-اوه خداروشکر که تو اینجایی
لویی با نگرانی که از صبح گریبان گیرش بود گفت و دستش رو روی شونه ی فرانسیس که مضطرب به نظر میرسید گذاشت.
-خب گبی کجاست?
هری بی طاقت پرسید و چشم های عصبی و نگرانش رو از روی فرانسیس بر نداشت.
اون پسر ساعت 7 صبح از خونه بیرون زده بود و حالا ساعت چهار بعد از ظهر بود و هری تمام مدت از اضطراب به خودش پیچیده بود همونطور که همه توی این حال بودن.
ولی حال هری از همه بدتر بود چون نگرانیش مخلوطی از حس عذاب وجدان هم داشت .
اینکه میدونست گبی به خاطر اون وارد این ماجرا شده و متعاقبا فرانسیس هم ناخواسته و به سبب اون وارد مصیبتشون شده بود،کافی بود تا بخواد هرطور که شده اون دو نفر رو در امان نگه داره و این بدتر میشد وقتی میدونست دو نفر ادم بیگناه دیگه ام هست که باید مراقبشون باشه.
-فرانسیس مگه لالی?
زین که از سکوت پسر عصبی شده بود اروم غرید و فرانسیس با کلافگی و گرگیجه کلاهش رو از سرش کشید و دست هاش رو روی موهاش کشید .
-خیلی خب… خیلی خب همه چیزو توضیح میدم اما قبل از اون بدونین که برای کارم دلیل دارم
-چیکار کردی فرانس?
لیام به ارومی پرسید و با ترس به فرانسیس که دوباره به سمت در بر میگشت ،نگاه کرد.
فرانسیس جوابی نداد و در رو باز کرد و از جلوش کنار رفت.
-بیا تو
ثانیه ای بعد بر خلاف تصور همه که انتظار داشتن اون دختر باریک و بلند قد وارد بشه ،مرد ورزیده ی خوش لباسی با وقار وارد شد و فراموش نکرد که کفش های خاکیش رو کنار در بذاره چون میتونست ببینه که فرانسیس هم کفشی به پا نداشت.
-سلام!
-اون کیه ?
هری با ترسی که توی خشمش پنهان شده بود غرید و فرانسیس تقریبا پشت هوران سنگر گرفت.
-نایل هوران یا اگه کامل ترشو لازم داری… بازرس نایل جیمز هوران!
مرد با لحنی که سعی میکرد بزرگ و سخت گیرانه نباشه گفت و خوشش نیومد وقتی رنگ از رخ تمام حاضرین پرید.
-اده میکشمت
صدای زمزمه ی ارومی از دختر موبلندی که کمی دورتر کنار دختر موکوتاهی ایستاده بود شنید و چشم هاش رو ریز کرد.
-تو چه غلطی کردی فرانس
پسر مو مشکی با نا امیدی پرسید و دستش رو پشت پسر کناریش که انگار نزدیک بود تا از حال بره گذاشت و نگاه ترسیده اش رو بین فرانسیس و هوران چرخوند و بقیه گویا صداشون رو از دست داده بودن.
YOU ARE READING
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!