46.[Little Styles]

4.6K 873 796
                                    

-چه غلطی کردی مالو ?

با صدای فریاد زین که با تلاش بی ثمری سعی میکرد در ماشین رو باز کنه مالو پاش رو بیشتر روی پدال گاز فشرد و اخرین ماشین سیاه پشت سرش رو با پیچیدن توی خیابون یک طرفه قال گذاشت.

-باید ولم میکردی لیام… باید ولم میکردی

زین عربده میزد اما قطره ی اشک  توی چشمش هنوز اجازه ی سقوط نداشت ولی قطره های اشک  های لیام از سدشون عبور کرده بودن.

-چه مرگتونه شما? باید برگردیم… هیچی درست پیش نرفته

زین فریاد زد و کف دستش رو به پشت صندلی مالو کوبید .

-یه دقیقه ساکت باش زین… همه چیز درست پیش رفته

-دهنتو ببند… چی درست پیش رفته?… اون هوران فاکر لابد همه نیرو درست کنه وگرنه خودم میکشمش

زین ترسیده از افکاری که توی ذهنش راجب هری می چرخید بی اینکه فکری راجب حرفش بکنه گفت اما با پایان جمله اش این دست جودی بود که دهنش رو پوشوند.

-مجبورم نکن به روشی که دختره رو ساکت کردم  ساکتت کنم من اونقدرام که به نظر میاد صبور نیستم… هری میدونست که قراره چی پیش بیاد… همونطور که لیام و مالو می دونستن پس وقتی دستمو برداشتن خفه بمون

زین نمی فهمید چی شنیده پس وقتی جودی دستش رو عقب کشید ناخواسته خفه موند.

-نقشه ی بازرس همین بود… از اولم قرار نبود تو گیر بیوفتی… از اولم قرار بود هری گیر بیوفته چون مورتز میشناستش ولی باید طبیعی به نظر میرسید… از سر حرص یا هرچی شبیه اون میشه ازش اطلاعات کشید… ولی لویی تو نقشه نبود

-یعنی… اون میدونست قراره گیر بیوفته?

-خودش نقشه کشید… به نظر خوب میومد و هوران قبولش کرد

-ردیاب?

-داره… براش گذاشتم

-ولی ما هیچ کوفتی نداریم… هیچ چیزی از اون سگدونی بیرون نیاوردیم چجوری قراره مورزتزو متهم کنیم که بعد بتونیم هری و لو رو نجات بدیم?

زین پرسید و سعی کرد صدای فین فین اروم ایام رو کنارش نادیده بگیره ،اون دلخور بود،حداقل لیام نباید براش نقش بازی میکرد.

-چیزی بیرون نیاوردیم ولی کی گفته چیزی اونجا نذاشتیم?

-منظورت چیه?

-سه تا میکروفون گذاشتم… یکی کنار دستگیره ی در یکی زیر پاخور پله یکی زیر نرده… فقط باید امیدوار باشیم توی خونه اش از کثافتکاریاش حرف بزنه!

-اگه نزنه?

-اونجاش با هورانه!

جودی مختصر گفت و مغز زین از حجم ندونسته هایی که فهمید ،سوت کشید.

Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETEDDonde viven las historias. Descúbrelo ahora