-خیلی خب تمومه?
-بله بازرس
هوران پرسید و بعد از اینکه جودی جوابش رو محکم داد سوار ماشین شد و منتظر موند تا جودی که وسایل رو از انبار به پشت ماشین انتقال داده بود ،پشت فرموند بشینه.
-برم به همون ادرس قبلی?
-اره… بین راه کنار یه استار باکس یا همچین چیزی وایسا
هوران با صداش که گرفته بود و بم شده بود گفت و با مچ هاش چشم هاش رو خاروند درحالی که لب پایینش بی اختیار کمی اویزون شده بود و این جودی بود که وقتی برای چک کردن حال بازرس به سمتش برگشته بود ،دستش روی سوییچ خشک شد.
هیچ وقت انتظار نداشت اون مرد بتونه انقدر بانمک و خواستنی بشه چون در واقع هیچ وقت هورانی رو که شبش رو بیدار مونده بود و صبح کاری رو با خواب الودگی شروع میکرد ،ندیده بود.
-شما خوبین بازرس?
-خوبم ولی خوابم میاد
-چرا تا اونجا نمیخوابین?
جودی پیشنهاد داد و نایل درحالی که موهای خودش رو با پنجه هاش شونه میزد سرش رو تکون داد و دستش رو به سمت شاسی کنار صندلی برد و کشیدش و پشتی صندلی رو خوابوند.
-ماشینت راحته جودی
-ماشینای امریکایی بهترینن
جودی با افتخار گفت و فرمون بزرگ ،شورلت دهه ی هشتادیش رو با عشق لمس کرد.
هوران که ذوق دختر رو دید چیزی راجب تصویر خنده داری که اون موجود ریزه میزه و مو سیاه پشت فرمون اون ماشین که بی شباهت به کشتی نبود ،میساخت حرفی نزد و فقط اهسته خندید و چشم هاش رو بست.
-پس اگر خواب بودم وقتی به استارباکس رسیدی برای من یه قهوه ی غلیظ و یه موکا فراپوچینو بگیر… رمزش 1764
هوران تند تند گفت و بعد کارت بانکیش رو از جیبش بیرون اورد و روی کنسول وسط گذاشت و بعد جوری ساکت شد که انگار چندین ساعت بود که به خواب فرو رفته بود.
جودی ماشین رو روشن کرد در حالی تمام مدت فکرش درگیر این بود که موکای فراپوچینو چه کوفتی میتونه باشه?
مسیر رو در پیش گرفت و جلوی اولین شعبه ی استاباکس ایستاد و سفارش های هوران رو به علاوه ی لاته ی وانیلی محبوب خودش،گرفت به ماشین برگشت.
-بازرس… اقای هوران?… بازرس هوران?
هوران با کرختی توی جاش نشست و صندلیش رو به حالت اول برگردوند و دو لیوان کاغذی رو که متعلق به خودش بود همراه جعبه ی زیرش گرفت تا جودی بتونه لیوان خودش رو از توی جعبه بیرون بکشه.
تا رسیدن به مقصد هوران خودش رو با قهوه و موکای فراپوچینو سرحال و سرپا کرد و وقتی تا از ماشین پیاده شد به نظر میرسید اون مرد از صبح هیث مشکلی نداشت.
YOU ARE READING
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!