25.[don't be stupid]

4.4K 818 713
                                    

-بپر پایین

مالو گفت و از ماشین پایین پرید… اون ساختمون خالی برای لویی جدید بود اما برای مالو نه چون اولین باری نبود که پا به اونجا میذاشت.

نمیخواست از ماشین پیاده شه اما وقتی مالو رو دید که سمت راه پله ی ای گوشه ی ساختمون بود، میرفت از فضای بیش از اندازه خالی ترسید و سریع پیاده شد و دنبال مالو دوید.

طبقه ی بعد مالو مقابل درب ضعیف و قدیمی ای ایستاد و با پشت انگشت هاش به در ضربه زد.

دقیقه ای بعد هری درحالی که به جز شلوار ورزشیش اونقدر پایین بود که چیزی تا پایین افتادنش فاصله نداشت ،چیزی به تن نداشت ،در رو باز کرد .

-هی پسر… اوه

هری با دیدن مالو با لبخند بزرگی گفت و بعد با دیدن لویی که تقریبا پشت مالو مخفی شده بود چهرش تغییر کرد… اصلا انتظار دیدن اون پسر رو اونجا نداشت.

-سلام هری… بیایم تو?

-آ… آره

هری گفت و از جلوی در کنار رفت و وقتی لویی پشت سر مالو وارد شد صدای ارومش رو شنید که سلام داد و بعد از اون ساکت و سر به زیر وارد خونه شد.

داخل واحد برخلاف بقیه ی ساختمون اصلا متروکه به نظر نمیرسید بلکه کاملا مدرن و پر نور بود البته نه حالا که پرده ها کاملا کشیده شده بود و اتاق با نور چراغ ها روشن شده بود.

دکور خونه خاکستری و نارنجی تیره بود اما چیزی که بیشتر جلب توجه میکرد، سیستم های پر از سیم و مانیتور بود که یک سمت خونه رو تماما پر کرده بود و اصلا شباهتی به هیچ کدوم از کامپیوتر هایی که لویی به عمرش دیده بود نداشت.

-هری خونه ی جدا داره?

-نه… اینجـ…

-هــــــی مالومـــــا

مالو با شنیدن صدای دختری که از توی اشپزخونه ای که هری به سمتش میرفت ،بیرون می اومد حرفش رو نیمه رها کرد و با خنده دست هاش رو برای در اغوش کشیدن دختر قد بلند و ترکه ای که لویی با دیدنش عملا خفه خون گرفته بود ،باز کرد.

دختر خودش رو به مالو رسوند و اروم بغلش کرد و گونه اش رو یواش بوسید.

-اوه سلام عزیزم

دختر از مالو فاصله گرفت و دستش رو برای لویی دراز کرد و لویی دستش رو بی معطلی بهش سپرد.

دست دختر طبق انتظارش کاملا نرم و لطیف بود ولی انگشت هاش ناخن های کوتاه اما مرتبی داشت که خیلی شبیه دختر های امروزی نبود.

موهای بلوطیش با یک سانتی فاصله از سر شونه هاش توی هوا معلق بود و براقیت و لختی بیش از اندازه اش توی چشم میزد.

-معرفی نمیکنی?

دختر از مالو پرسید و به لویی اشاره کرد و با کنجکاوی منتظر موند درحالی که هری توی اشپزخونه مشغول اماده کردن کوکتلی بود که قبل از اومدن اونها سرگرمش شده بود.

Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETEDWhere stories live. Discover now