بعد از رفتن هوران ،خونه توی سکوت فرو رفته بود و انگار کسی قصد نداشت اون رو بشکنه .
هوران تضمین کرده بود که بعد از رفتنش چند مامور برای محافظت اطراف خونه میذاره تا اطمینان بیشتری داشته باشن و طبق چیزی که کتز میگفت وقتی که چندبار به بیرون سر زده بود ، انتها و ابتدای خیابون دو ماشین با دو سرنشین دائم ایستاده بود پس هوران به حرفش عمل کرده بود.
-هایدی
-اون اسم فاکی به زبونت بیاد ،زبونت از حلقت میکشم بیرون
آده جواب فرانسیس رو که برای عوض کردن جو اسم کوچیک آده رو صدا زده بود تا بحث جدیدی باز کنه ،داد و فرانسیس که انتظار اون حجم از واکنش رو نداشت دوباره توی مبل فرو رفت.
-هی لازم نیست انقدر بداخلاق باشی!
کتز اعتراض کرد و آده چشم هاش رو توی حدقه چرخوند و نگاهش رو از کتر گرفت… وقتی ازش خوشش اومده بود فکر نمیکرد قابلیت این رو داشته باشه که تا این حد آزادهنده بشه و حالا کم کم از انتخابش تعجب میکرد!
-در واقع… در واقع اسم منم کتز نیست!
کتز گفت و جمع که تا اون لحظه توجهی به بحث نداشتن سرشون رو بالا گرفتن… قصد اون دختر همین بودرچون دلش سوخته بود وقتی که از واقعیت ماجرا باخبر شده بود و حالا دیدن حال گرفته و افکار مشوش اونها براش خوشایند نبود.
-من واقعا دارم به هر اسمی که تا الان صدا میزدم شک میکنم
لویی گفت و کف دستش رو روی صورتش کشید و به مبلی که حالا پایینش نشسته بود تا هری که پلکش از فشار عصبی پرش گرفته بود ،دراز بکشه ،تکیه داد و متوجه نشد که موهاش بازوی هری رو قلقلک میده.
-کتز چیزیه که دوستام صدام میکنن… اسمم ادله!
-میتونی مطمئن باشی که من هری ام
هری که ساعدش رو چشم هاش بود اروم گفت و لویی سرش رو چرخوند تا چهره ی اون پسر رو ببینه.
-موهات نرمه لویی ولی الان داره بازومو اذیت میکنه
هری اروم بین خودشون دو نفر غر زد و توجهی به بحث ارومی که بین بقیه سر اسم کتز و اده پیش اومده بود ،توجهی نکرد.
-معذرت میخوام الان پا میشم
لویی گفت و نیم خیز شد که بلند شه و جاش رو عوض کنه که دست ازاد هری روی شونه اش نشست.
-نگفتم بلند شو… منظورم این بود یا درست سرت رو تکیه بده یا سرت رو ببر جلو
-تکیه بدم?
-فکر میکنم جفتمون اینطوری راحت تریم
لویی با ناباوری نگاهش رو از هری گرفت و سرش رو با تردید به بازوی هری که پشت سرش بود تکیه داد و هری کمی جا به جا شد تا توی جاش راحت تر باشه.
YOU ARE READING
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!