Chapter 33

80 9 3
                                    

اميدوارم آهنگ جديد آريانا رو دان كرده باشيد.
پيشنهاد ميكنم با اين قسمت بهش گوش بديد!
God is a woman
Perfect - oneD
Drag me down-oneD
Right now-oneD
—————————————-

توى راه به هرى نگاه ميكردم و با خودم ميگفتم چطور ميشه يه نَفَر انقد خوشتيپ باشه؟
وقتى بهش نگاه كردم ديدم اونم بهم نگاه كرد
.
د.ا.ن هرى
وقتى اون دره خونه باز كرد
خيلى خوشگل شده بود
بخاطره همين نميتونستم تا چند ثانيه حرف بزنم و مثل أحمقا داشتم بهش فقط نگاه ميكردم
ولى دسته خودم نبود
وقتى داشتيم به سمت ماشين ميرفتيم دستش رو گرفتم و ديدم كه چقد دستاش يخ كرده بود
ازش پرسيدم چيزى شده ، ولى اون بهم گفت كه چيزه مهمى نيست
توى راه داشتم تمامه سعى خودمو ميكردم كه حواسم و به رانندگى مشغول كنم
اما نميتونستم ، چشمام جذبه اون ميشدن
حتى چند لحظه منو اون داشتيم توى چشماى هم نگاه ميكردم
و من فهميدم كه خيلى خيلى اين دختر رو دوست دارم
شايد اگه امشب تمامه حرف دلم رو بهش بزنم
اون ماله من بشه ...
.
بعد از يك ربع به اون رستوران كه رزرو كرده بودم رسيديم
من امشب فقط و فقط بخاطر اون اينجارو براى خودمون دوتا رزرو كردم
هيچكس بجز ما اينجا نيست
.
رفتم سمتش و درو براش باز كردم و دستم بخ طرفش گرفتم و اونم دستم رو گرفت
ولى هنوز هم دستاش سرده
خداى من چيزيش شده؟
"تو ... خوبى؟"
با نگرانى ازش پرسيدم
"اره ، همه چيز اوكيه"
.
د.ا.ن جسيكا
دوباره همون سوال رو ازم پرسيد و من نتونستم بهش بگم بخاطر اون استرس دارم
به سمت اون رستورانى كه جلومون بود حركت كرديم
توى اين راه دستاى همو گرفته بوديم و من داشتم با خودم ميگفتم الان فقط و  فقط اونو ميخوام
وقتى اون كنارمه از هيچ چيزى نميترسم و همه چيز آرومه ، وقتى اون كنارمه احساس آرامش ميكنم و گاهى وقتا فكر ميكنم خوشبخت ترين زن ميشم
وقتى وارد اون رستوران شديم ، روبه رو ى من يه ميز دونفره بود كه روش يه ظرف يخ بود كه توش شراب بود !
همه جا با شمع تزئين شده بود و يه فضاى عاشقانه بوجوده اومده بود
گارسون اومد جلومون و با هرى حرف زد
"خيلى خوش اومدين آقاى استايلز ، اميدوارم امشب شب خوبى باشه براتون"
"ممنون "
هرى بهش يه لبخند زد و من ديدم كه چقد ميتونست گوگولي بشه
هرى بهم نگاه كرد با دستش به سمت ميز اشاره كردو باهم به سمت ميز رفتيم
يهو ديدم كه هرى صندلى ميز رو برام كشيد عقب تا من بشينم. وقتى نشستم كيفم رو گذاشتم روى ميز و لباسم و مرتب كردم.
هيچكسي اينجا نيست!
حتى گارسون هم رفت
اينجا الان فقط ماييم، منو هرى :)
اون روبه روى من نشست
"اميدوارم از اينجا خوشت بياد "
هرى بهم گفت و يه لبخند با خجالت بهم زِد
"اينجا فوق العادست"
اونم الان داره مثل من لبخند ميزنه
"خب اينجا چرا كسى نيست"
من ازش پرسيدم و ابروم و براش بردن بالا
"چون امشب قراره يه شب خاص بشه"
با چاله روى گونش بهم لبخند زد
وقتى اينو گفت حس كردم كه از داخل يخ كردم
دستام شروع كرده به عرق كردن
نتونستم چيزى بهش بگم و فقط بهش نگاه كرد
ديدم كه هرى بشكن زد و ديدم كه سريع يكى از اون گارسون ها اومدن پيش ما
"شراب برامون بريز،ممنون"
هرى از اون خواست و اونم سريع اينكارو كرد
"اوووم اميدوارم امشب يكى از بهترين شباى زندگيمون بشه"
وأت؟
زندگيمون؟
"اميدوارم"
با يه لبخند كه هم داخلش ميشد استرس رو ديدم هم نگرانى بهش نگاه كردم
"جسيكا؟"
بهش نگاه كردم و بعدش جواب دادم
"بله؟"
"ميخواستم بگم كه امشب ميخوام راجبه يه چيزايي باهات حرف بزنم"
واى يعنى چى ميخواد بگه؟
"عيبى نداره من برم دستشويى؟"
ديدم كه اون زِد زيره خنده و بهم نگاه كرد
"اره ، چرا سوال ميپرسى؟"
از جام بلند شدم
"خب دستشويى كجاست؟"
"نميدونم وايستا ازشون بپرسم"
هرى أز يه گارسون پرسيد كه دستشويى كجاست و من بدو بدو رفتم تو
اصلا دستشويى نداشتم، فقط داشتم از استرس ميمُردم
اوه گاد
اميدوارم همون حرفايى و بزنه كه دلم ميخواد ازش بشنوم
بِه خودم توى آيينه نگاه كردم
آريشم و چك كردم و بعدش رفتم بيرون
هرى همونطور كه نشسته بود داشت به دورو برش نگاه ميكرد و وقتى من اومدم به من نگاه كرد
رفتم و نشستم
"الان خوبى؟"
"اره خوبم "
"گفتم كه شام رو برامون بيارن، اميدوارم مشكلى نداشته باشى كه شام و من سفارش دادم"
"نه اصلا، ميدونم غذايى كه تو سفارش ميدى مثل دفعه ى قبل حرف نداره"
اون لبخند زِد
و ديدم كه غذارو برامون آوردن
دوتا بشقاب بود
و غذا هم استيك بود كه كنارش سيب زمينى سرخ شده و سس مخصوص بود
من انقد استرس داشتم كه فقط نصف اون غذا رو خوردم و همش داشتم با غذام بازى ميكردم
"غذارو دوست ندارى؟"
"نه اين واقعا خوشمزه ست ، فقط اينكه من سير شدم"
بهش گفتم كه از دسته خودش ناراحت نباشه كه بگه من اون غذارو براش سفارش دادم و اون دوست نداشت
وقتى منو هرى شاممون رو تموم كرديم يكمى از شرابمون رو خورديم
بازم هرى يه بشكن ديگه زد
ولى ايندفعه كسى نيومد
يهو ديدم كه صداى آهنگ داره مياد
هرى از جاش بلند شد و اومد جلوى من وايستاد
"افتخار ميدى باهام برقصى؟"
دستش رو به طرفم دراز كرد
(اين آهنگ كه ميذارم حتما و حتما دانلود كنيد ، اينجا بايد بهش گوش كنيد.
(Lady in red
بهش نگاه كردم دستشو گرفتم
اين آهنگ، آهنگ مورد علاقه ى منه
هرى با يه دستش دستم رو گرفت و اون يكى دستش رو گذاشت رو كمرم و منو به خودش نزديك كرد
اميدوارم اون الان صداى زبان قلبمو نشنوه
منم اون يكى دستم گذاشتم روى شونه ى هرى
بهَم نگاه كرديم و آهنگ شروع شد
Lady in red , is dancing with me cheek to cheek
There is nobody here, it's just you and me
.
وقتى فهميدم كه لباسى كه تنمه قرمزه و توى آهنگ ميگه
خانمى كه لباس قرمز داره ، داره با من ميرقصه ، تعجب كرده بودم
و وقتى توى آهنگ ميگه، كسي اينجا نيست، فقط منو توييم ، به اطرافم نگاه كردم و ديدم كه كسي نيست
پس هرى خواست اينكارو بكنه :)
در حاله رقص فقط داشتم به چشمام نگاه ميكردم كه به چشمام دوخته شده بود
نفس كشيدن برام سخت شده بود
قلبم داشت تند تند ميزد
درحال رقصيدن يهو پام رفت روى پاش
از اونجايى كه داشتم بهش نگاه ميكردم، ديدم كه صورتش رفت توى هم ولى چيزى نگفت
"من . من واقعا متأسفم..."
"هيسسس"
انگشتش رو گذاشت روى لبم
آهنگ ديگه داشت تموم ميشد
.
Lady in red
Lady in red
Lady in ,red......
"I love you "
قسمت آخرش رو برام خوند
وقتى فهميدم گفت
I love you
و داشت توى چشمام نگاه ميكرد، فقط توى چشماش نگاه كردم و هيچى نگفتم
.
"خيلى خوب ميرقصى"
هرى ازم تعريف كرد
"نه اينطور ، أين تويى كه خوب ميرقصى"
.
.
.
——————————
اوه اوه😍🤤♥️🔥

Sweet Love✨Where stories live. Discover now